یک سال از درگذشت مردی که همیشه تبسم بر لب داشت؛ گذشت

 

 

 

مباش شاد به این زندگی زود گذر          چرا که عالم جاوید عالم هنر است

مگر زساز همایون دلم شود خرم                 که خود نشانه ای از روی خرم هنر است

 

امروز اولین سالگرد درگذشت استاد همایون خرم است؛ هنرمندی که به ناگاه رفت. روزنامه آرمان زودتر از همه روز پنج شنبه مطالبی از قلم تنی چند از هنرمندان به چاپ رسانده بود و امروز هم روزنامه شرق مصاحبه ای با فرزند استاد به چاپ رسانده است که در اولین سالگشت درگذشت استاد خرم خواندن آن خالی از لطف نیست.

 

همایون خرم؛اسطوره نادره زمان 

شهریار بلوچستانی

بی شک استاد همایون خرم یکی از اسطوره‌های نادر عصر ما بود. در عین اینکه در نگاهش برق شادی و امید می‌درخشید، وجودی سرشار از مهربانی داشت. صبور و بزرگوار بود و با این صفات در خود ضرورتی باطنی برای بیان احساساتش در قالب هنر به وجود آورده بود به طوری‌که در آثارش فریاد عشق شنیده می‌شد. همایون خرم 28 دی ماه دیده از جهان فانی فرو بست و بدون سر و صدا رفت و ما را تنها گذاشت. هنر آفریننده زیبایی و موجد آرامش در جان انسانها و برقرارکننده ریتم قانونمند زندگانی پاک در روح جوامع است و این هنر است که یک ارتباط صحیح احساسی میان هنرمند و مخاطب ایجاد می‌کند. غرایز طبیعی، قوه تخیل، فطرت انسانی، شرایط اقلیمی، زمان و مکان حیات شخص همه و همه عواملی هستند که با اثر خلق شده ارتباطی مستقیم دارند بعلاوه آنچه هنر را در بیان مفاهیم متفاوت می‌کند تفکر آزادانه هنرمند است و این یعنی خلاقیت. هنرمند با مطالعه و کشف ذات خود و در راستای رسالت هنری خویش به دنبال راهی می‌گردد که پریشانی‌ها، بی‌نظمی‌ها و سردرگمی‌های جامعه را کاهش دهد و سعی در ایجاد آثاری دارد که حاصل کارش بتواند روح انسان‌ها را نوازش دهد و آنها را به‌هم نزدیک کند و در شادی و دلتنگی تنهایشان نگذارد. بدیهی است هنرمندی قادر به این تاثیر گذاریست که بر قله جهان بینی زمانه ایستاده باشد.

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد؟

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

استاد خرم به ما آموخت که زیستن با فریاد عشق برای مردم اینگونه او را ماندگار کرده که هر آنگاه یادش از خاطرمان می‌گذرد بی‌اختیار بر زبانمان جاری می‌شود که:

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

 

مدرسی بزرگ و پر حوصله 

بابک شهرکی 

نزدیک به 7 دهه از روزی می‌گذرد که برای نخستین بار مردم صدای ساز او را از رادیو شنیدند که طبق گفته گوینده قرار بود قطعاتی را در دستگاه «همایون» بنوازد. آن زمان استادش «ابوالحسن صبا» که تا به همین امروز درخشان ترین نام در میان اهالی موسیقی ایرانی است، پیش از همه متوجه استعداد و نبوغ شاگردش شده و برای همین او را به رادیو معرفی کرده بودند. حین همان اجرا بود که استاد «حسین تهرانی» که در بوفه رادیو نشسته بود و اعلام برنامه را نشنیده بود، با عجله خود را به استودیوی بی سیم قصر رسانده بود که ببیند چه کسی ساز می‌زند؛ چون از قبل می‌دانست استاد صبا در آن روز اجرایی در رادیو نداشته‌اند. پسرک کوچک چهارده – پانزده ساله را دیده بود که مشغول نواختن ویلونی است. صبر کرده بود برنامه اش تمام شود و از استودیو بیرون بیاید. بغلش کرده بود و پس از تشویق و بوسه، نامش را پرسیده بود. پاسخ شنیده بود: «همایون خرّم».هفتاد سال بعد، چهاردهم تیرماه سال 1391، سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی تهران پذیرای انبوه مردم مشتاقی بود که آمده بودند یک بار دیگر استاد «همایون خرّم» را ببینند و از نزدیک صدای سازش را بشنوند. حالا دیگر او به یکی از بزرگ ترین و تاثیرگذارترین خاطره سازان چند نسل از خانواده‌های ایرانی تبدیل شده بود که هر یک چند آهنگ از او را از حفظ زمزمه می‌کنند و می‌خوانند. آمده بودند یک بار دیگر «همایون خرّم» را ببینند که سال‌ها پیش برایشان «غوغای ستارگان» و «تو ای پری کجایی» را ساخته بود. استاد خرّم هم برایشان نواختند و آنها در حالی که هرگز فکر نمی‌کردند این آخرین باری است که می‌توانند آهنگساز و نوازنده بزرگ کشورشان را از نزدیک ببینند، برای دقایق متمادی استاد را مورد تشویق قرار دادند.در همین برنامه و درست مانند همیشه، استاد خرّم از استادشان «ابوالحسن صبا» یاد کردند و این بار قطعه «در قفس» را به یاد ایشان نواختند. برای شاگردان و آنهایی که استاد خرّم را از نزدیک می‌شناختند، حتی آنهایی که تنها گفت‌وگوهای ایشان را با روزنامه‌ها و رسانه‌ها دنبال می‌کردند، این اخلاق استاد کاملاً آشنا بود که همواره نهایت احترام و حق شناسی را نسبت به استاد صبا به جا می‌آوردند. از میان همه استادان هم دوره و همکارشان در رادیو، تنها مهدی خالدی، فرامرز پایور و همایون خرّم بودند که از ابتدا نزد استاد صبا به فراگیری ساز مشغول شده و تا انتها نیز نزد ایشان ادامه داده بودند. شاید به همین دلیل هم بود که استاد خرّم تا این حدّ خود را مدیون صبا و زحمت‌های او می‌دانستند و در هر برنامه‌ای که به یاد ایشان برگزار می‌شد با کمال اشتیاق شرکت می‌کردند و ساز می‌نواختند . شرح فعالیت‌ها و خدمات استاد همایون خرّم در منابع دیگر یا از زبان خود ایشان آمده است. با مروری بر زندگی پربار ایشان می‌توان دریافت که همواره مشغول «آموختن»، «سازندگی» و «آموزش» بوده‌اند. از کودکی در مکتب استاد صبا به یادگیری پرداختند و خیلی زود در حالی که هنوز پانزده سال هم نداشتند، با اجرای برنامه تک نوازی در رادیو، نوید درخشش استعدادی درخشان در موسیقی را به جامعه ایرانی دادند. همزمان با ادامه تحصیل موفق به اخذ دانشنامه در رشته مهندسی برق شدند. در خدمت سربازی نیز با تشکیل ارکستری کار موسیقی را ادامه دادند و در رادیو ارتش برنامه‌هایی داشتند که از جمله به همکاری‌هایشان با شادروان استاد قوامی می‌توان اشاره کرد. پایان خدمت سربازی و شروع به کارشان در تأسیسات برق سد کرج، همزمان بود با میانه‌های دهه 1330 خورشیدی و ورود ایشان به طور رسمی به رادیو. ابتدا در ارکستر «علی محمد خادم میثاق» به عنوان تک نواز و نوازنده و سپس به عنوان آهنگساز به فعالیت پرداختند و از این زمان بود که کم کم مردم آهنگ‌ها و ساخته‌هایشان را با اجرای خوانندگان معروف رادیو بیشتر شنیدند و هر آنچه می‌ساختند به سرعت در بین مردم فراگیر می‌شد. توفیق بی مانند استاد در مدت زمانی کوتاه باعث شد که بهترین ترانه‌سرایان برای آهنگ‌هایشان ترانه سرایی کنند و ساخته‌هایشان با صدای مطرح ترین خوانندگان رادیو ضبط و پخش شود. نوآوری و ذوق سرشار استاد خرّم باعث شده بود که گمنام ترین خواننده‌ها هم با اجرای آهنگی از ایشان به یک باره به شهرت می‌رسیدند. خلاقیت و سلیقه کم نظیر در کنار احاطه کاملی که به ردیف موسیقی ایرانی داشتند، باعث می‌شد زیباترین ملودی‌ها را بسازند و از همین رو در همه برنامه‌های موسیقی رادیو اعم از برنامه‌های گلها و تک نوازان از اصلی ترین و محبوب‌ترین ارکان آن برنامه‌ها به حساب می‌آمدند.مطالعه آثار ساخته شده توسط استاد خرّم نشان می‌دهد که آثار ایشان در گستره وسیعی از نظر تعداد و تنوع و به گونه‌ای است که حتی بدون حضور خواننده و ارکستراسیون، هنوز بسیار زیبا و تاثیرگذار است. شاید همین عامل سبب شده است که ملودی آهنگ‌های دلنشینی چون غوغای ستارگان، تو ای پری کجایی (سرگشته)، طاقتم ده، مینای شکسته، آوای خسته دلان، در میان گلها، اشک من هویدا شد، منم مجنون کویت، شهزاده رویاها، پیک سحری، در بستر غم، راز دل، از من بگذرید، وای از شب من، رسوای زمانه، ساقی ببین، راز نهفته و... هیچ گاه رنگ فراموشی نگیرد و هر بار برای شنونده احساس تازگی به ارمغان آورد. ارزش هنری تک تک آثار همایون خرّم به حدّی است که حتی اگر آهنگی را برای فیلمی ساخته باشند، بی درنگ آن آهنگ به مجموعه موسیقی اصیل ایرانی راه پیدا کرده و چه بسا در برنامه گلهای رنگارنگ اجرا شده باشد. آشناترین نمونه این آثار «شهزاده رویاها»ست که پس از پخش در فیلم «دالاهو» به سرعت در بین مردم فراگیر شد و تا همین امروز هنوز هم مورد بازخوانی و توجه است. نمونه دیگر آهنگ «مرا رها کن» که با نام «پریشان» نیز معروف است، نخستین بار در فیلم «دنیای پُرامید» اجرا شد و اندکی بعد به برنامه گلها راه پیدا کرد و در گلهای رنگارنگ شماره (575) با ارکستر بزرگ اجرا شد. این «نو بودن» و «فاخر بودن» ویژگی تمام آثار همایون خرّم است و بی گمان زمان نشان خواهد داد که تا صدا هست، همه این آثار نیز جاودان خواهد بود؛ آثاری که خلق تنها یکی از آنها کافی است تا فردی را به عنوان یک آهنگساز برجسته در فرهنگ یک مملکت برای همیشه تثبیت کند.در میان ترانه سرایان رهی معیری، رحیم معینی کرمانشاهی، تورج نگهبان، بیژن ترقی، کریم فکور، بهادر یگانه، هدایت‌ا... نیّرسنا و محمدعلی شیرازی سهم عمده‌ای در سرودن کلام روی آثار همایون خرّم داشته‌اند، هر چند برخی دیگر از شناخته شده ترین آثارشان همراه با کلام بزرگانی چون سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نظام فاطمی، عبدا... الفت و ... است. تسلّط کم نظیر استاد به ادبیات و شعر فارسی باعث شده بود که خود روی برخی از اشعاری که می‌پسندیدند آهنگسازی کنند. نمونه درخشان این جنبه از هنر همایون خرّم را می‌توان در آهنگ «آمد اما» روی شعری از ابوالحسن ورزی، «یوسف گم گشته» روی غزلی از حافظ یا «بهار غم انگیز» روی سروده‌ای از جناب ابتهاج شنید و دریافت کرد.همچنین علاقه وافر ایشان به موسیقی باعث شد تا ابتدا تئوری موسیقی را نزد «ناصر حسینی» و سپس‌هارمونی و مبانی ارکستراسیون را در مدت کوتاهی نزد استاد «فریدون فرزانه» آموزش بگیرند و خود شخصاً بسیاری از ساخته‌هایشان را تنظیم و اجرای آنها را رهبری کنند. دلپذیرترین این تنظیم‌ها را می‌توان در برنامه‌های گلهای رنگارنگ و اجرای آثاری چون «به هر که دل بستم»، «ساقی ببین»، «در بستر غم»، «ای بی خبران» و «طاقتم ده» شنید که به خوبی گواه ذوق استاد در تنظیم آهنگ و ارکستراسیون به شمار می‌روند. تسلط همایون خرّم به ردیف و آشنایی کامل با توانمندی‌های ساز ویولن در موسیقی ایرانی از ایشان یک «بداهه نواز» به معنای درست کلمه ساخته بود. در نواختن ساز، چنانچه استاد صبا توصیه کرده بودند، به «معرفت» کامل رسیده بودند و نوای سازشان حالت گفت‌وگویی نکته پردازانه و در عین حال عارفانه داشت. خلق فرازها و ملودی‌های دلنشین «در لحظه» باعث شده بود که شناخته شده ترین استادان و هنرمندان رادیو نه تنها در برنامه‌هایی نظیر تک نوازان با ایشان مشتاقانه همکاری کنند که گاهی ضبط‌های استودیویی چند ساعته با هم داشته باشند. از آن جمله به دونوازی‌های استاد خرّم با استادان «جواد معروفی»، «جلیل شهناز» و «فرهنگ شریف» می‌توان اشاره کرد که ساعت‌ها با یکدیگر اجراهای هنرمندانه داشته‌اند و خوشبختانه بیشتر آنها به یادگار مانده است.افزون بر آهنگسازی و سازنوازی‌های مختلف، مدت‌ها نیز سرپرست و آهنگساز برنامه موسیقی اِف – اِم رادیو بودند که با شرکت برترین نوازندگان و خوانندگان زمان تهیه و پخش می‌شد و تا زمانی که ادامه داشت به حدود هشتاد برنامه رسید. با یک نگاه ساده به آرشیو موسیقی رادیو می‌توان متوجه شد که استاد خرّم در حدود یکصد برنامه از مجموعه برنامه‌های گلها مانند گل‌های رنگارنگ، گل‌های تازه، یک شاخه گل، برگ سبز و موسیقی ایرانی به عنوان آهنگساز و نوازنده حضور داشته‌اند و در کنار آن در ده‌ها برنامه تکنوازان نیز از ابتدای شکل گیری آن برنامه به اجرای ساز پرداخته‌اند. علاوه بر آن در برنامه‌هایی چون «شاعران قصه می‌گویند» نیز به عنوان سرپرست و آهنگساز حاضر بوده‌اند و در مجموع بیش از دویست آهنگ از ایشان با صدای خوانندگان مختلف به یادگار مانده است. بحث ویژگی‌های موسیقایی و بررسی ظرافت‌های هنری هر یک از این آثار مجال دیگری می‌طلبد که امیدوارم در آینده پیش آید.از همه اینها که بگذریم، همایون خرّم مانند استاد خود مدرّسی بزرگ و پُرحوصله بود. تدریس را از چند دهه پیش شروع کرده بود و در همان زمان هم از استادان تراز اول هنرکده موسیقی (دانشکده موسیقی) به شمار می‌آمد. کار تألیف و نوشتن ردیف دوره عالی موسیقی خود با نام «نوای مهر» را در همان زمان‌ها به پایان برد که در دو بخش جداگانه چپ کوک و راست کوک منتشر شده است. خود ایشان هدفشان را از نوشتن این ردیف، آشنایی هنرجو با مبانی بداهه نوازی بیان کرده‌اند. به تدریس هنرجویانشان عشق می‌ورزیدند و برنامه منظم کار با شاگردان و برگزاری کلاس‌های درس را تا آخرین روزها نیز ادامه دادند. خوشبختانه در همین سال‌های اخیر کار اجرا و انتشار ردیف‌های ویولن استاد صبا و نیز ردیف خودشان را به انجام رساندند که به حق کاری بزرگ و برای هنرجویان ضرورتی مغتنم و یادگاری بسیار ارزشمند به شمار می‌رود. آنچه شخصاً از کلاس استاد به یاد دارم، به غیر از همه آنچه مربوط به تدریس یک استاد عالی مرتبه مانند «همایون خرّم» می‌شود اینکه در عین حال که مواظب بودند شاگرد از حیطه موسیقی اصیل ایرانی و «درست نواختن» خارج نشود، اما هیچ گاه تحکم یا حتی به صورت ضمنی اصراری نداشتند که شاگردان حتماً از سبک ایشان در نوازندگی پیروی کنند. بر عکس همیشه تشویق به ابداع و سازندگی می‌کردند و از تقلید بر حذر می‌داشتند. اساس کار استاد هم همان کتاب‌های هنرستان، ردیف‌های موسیقی استاد صبا و ردیف موسیقی خودشان بود و اعتقاد داشتند تکنیک باید در خدمت موسیقی ایرانی باشد.آنچه از استاد همایون خرّم در یک جمله می‌توانم بگویم اینکه استاد معلمی دلسوز، نوازنده‌ای مبتنی بر اصول و خلاق و آهنگسازی تکرار نشدنی بودند. بسیار خوشحالم که در سال‌های اخیر کتاب خاطرات استاد به نام «غوغای ستارگان» با کوشش دوست عزیزم «علی وکیلی» که او نیز افتخار شاگردی استاد را داشته است، منتشر شد که به کمک آن می‌توان با زندگی و فعالیت‌های هنری همایون خرّم تا حدّ زیادی آشنا شد.برای من که از کودکی مکتب استاد را درک کرده بودم و بدون شک همواره خود را مدیون پرورش و تعلیم ایشان می‌دانم، دردناک ترین اتفاق از دست دادن استاد مهربان و بزرگوارم بود. غم درگذشت استاد بسیار سنگین است به‌ویژه اینکه تا همان روزهای آخر با هم در تماس بودیم. استاد برای بازخوانی برخی آثار گذشته و اجرای چند کار تازه، گاهی به استودیوی ما می‌آمدند و اکنون یک سال است که از آن دیدارها و محبت‌های استاد محروم شده ام. کمترین کاری که پس از درگذشت استاد توانستم انجام دهم این بود که تعدادی از آثار ایشان را اجرا و در مجموعه‌ای به نام «گلهای خرّم» منتشر کردم تا بدین طریق مراتب حق شناسی خود را به ایشان بیان کرده باشم. همچنین با باور به این اصل که هیچ گاه نمی‌توان جای خالی استادی چون ایشان را پر کرد، کار تدریس کلاسشان را در همان محل سابق ادامه داده ام.این یک سال بسیار سخت گذشت اما باور دارم انسان‌های بزرگ چون «همایون خرّم» هرگز نمی‌میرند. می‌دانم که اکنون و برای همیشه در اوج آسمانها هستند اما از همین جا برایشان پیام می‌فرستم که استاد عزیز همیشه دوستت داریم و نوای مهرت همواره در جان‌ها و یادهایمان زنده است.

 

منبع: روزنامه آرمان - ۲۶ دی ۱۳۹۲

 

نیم‌قرن فعالیت موسیقی همایون خرم در گفت‌وگو با «رضا خرم»:

«سایه»، «تو ‌ای پری کجایی» را برای ملودی پدرم نوشت

«تو ‌ای پری کجایی»، «رسوای زمانه»، «غوغای ستارگان»، «آمد اما»، «از من بگذر» و ده‌ها قطعه به یادماندنی دیگر که در ماندگاری به ترانه‌های فولکلور ایرانی شانه می‌زند، ساخته ذوق و خلاقیت «همایون خرم» بود؛ هنرمندی که «ابوالحسن صبا» توانایی‌‌هایش را در موسیقی کشف کرد و «معرفت موسیقی» به او آموخت و برنامه محبوب «گلها» با او جان تازه‌ای گرفت. خرم تقریبا 50‌سال برای موسیقی ایرانی نوشت و اگرچه ساعت 10 شب 28 دی ‌سال 91 علایم حیاتی‌اش قطع شد، اما با ساخته‌هایش برای همیشه در دل و زبان مردم ایران جاودانه ماند. به بهانه ‌سالروز درگذشت مرحوم خرم با «رضا خرم» یکی از فرزندانش، درباره زندگی شخصی و خاطرات همایون خرم گفت‌وگویی انجام داده‌ایم. او به‌تازگی کتابی با عنوان «بس نکته غیرحسن بباید» درباره جنبه‌های اخلاقی و فردی پدرش نوشته است که همزمان با کنسرت «ارکستر آکادمیک تهران» در تالار اندیشه حوزه هنری عرضه خواهد شد. دو شب کنسرت روزهای 28 و 29دی با گلچینی از آثار مرحوم خرم و برای بزرگداشت او روی صحنه خواهد رفت.

در کتاب «بس نکته غیرحسن بباید»، به جنبه‌های اخلاقی و شخصی متمایز پدرتان اشاره کردید، عصاره این ویژگی‌ها چیست؟

در یک کلام اخلاق. البته اخلاق موضوع جامعی است و مهم‌ترین ویژگی اخلاقی پدرم تواضع ذاتی او بود. این اخلاقش تصنعی نبود. بعضی بسیار متواضع‌ هستند، اما تواضع‌شان از غرور خیلی بدتر است. او ذاتا متواضع بود؛ چون اصلا خودش را بزرگ نمی‌دید که تکبری هم داشته باشد. علاوه بر این پشت کسی حرف هم نمی‌زد. یک‌بار ندیدیم که کسی را تکذیب کند. یادم هست یک‌بار فردی آمد و از یک نوازنده‌ای انتقاد کرد که کارش را بلد نیست. اما پدر به جای تاییدش گفت: «از تو که نمی‌زنی که بهتره!» همیشه نکات مثبت را می‌دید. اینها همیشه نتیجه تزکیه‌ای بود که انجام داده بود. عزت نفسی به دست آورده بود که این مسایل برایش اهمیت نداشت. پدرم همیشه می‌گفت استاد صبا یک معلم بی‌نظیر است و هنرمندی بی‌همتا. اما غیر از وجوه هنری، همیشه درباره استاد صبا می‌گفت او یک درویش‌صفت واقعی و بسیار مهربان بود. به اعتقاد پدرم، صبا در عین توانایی فوق‌العاده، بسیار متواضع بود و اگر کسی او را در خیابان می‌دید فکر می‌کرد یک فرد بسیار معمولی است.


چه چیزهایی از استاد صبا را برایتان نقل می‌کردند؟
چند خاطره خیلی در ذهنم مانده. پدر من چثه ریزی داشت و مخصوصا وقتی که پیش استاد صبا رفتند، تقریبا 10‌ساله و خیلی هم کوچک‌تر بودند. آن زمان ویولن کوچک و «دوچهارم» نبود و همه ویولن‌ها «چهارچهارم» و بزرگ بود. پدرم می‌گفت ویولن را که دستش می‌گرفت، تقریبا هم‌قد ویولن بود و با آن یک مثلث قائم‌الزاویه تشکیل می‌داد. تصورش هم این بود که استاد صبا وقتی انگشتان او را ببیند، می‌گوید این انگشتان کوچک به درد ویولن نمی‌خورد. تعریف می‌کرد اولین روز آموزش، استاد صبا به او گفته بود: «باباجان انگشتاتو ببینم.» بعد هم گفته بود: «شروع کنیم تا ببینیم چی می‌شه.» از اولین روز تا روز آخر هم پدرم را همان باباجون صدا کرده بود، نه همایون، نه خرم و نه مهندس و هیچ‌چیز دیگری. یک خاطره، به تعبیر خودشان «معرفت موسیقی» بود. پدرم تعریف می‌کرد که همه کتاب‌ها و ردیف‌ها را پیش استاد صبا تمام کردم و یک روز گفتم استاد چه کنیم. صبا گفته بود: «هیچی دیگه تموم شد.» خلاصه پدرم سماجت می‌کنند و استاد صبا می‌گوید: «از این به بعد اگر می‌خواهی ادامه بدی، دیگه نت و دفتر را باید بذاری کنار. این دیگه معرفت موسیقی است.» تعریف می‌کرد که من در آن سن و‌سال، تنها تصورش از معرفت این بود که می‌گفتند جاهل‌های قدیمی معرفت دارند. بعد فهمیدیم که معرفت منظور صبا؛ شناخت، آگاهی و عشق به موسیقی است. همیشه این مصرع را از حافظ مثال می‌زد: «بشوی اوراق اگر همدرس مایی/که درس عشق در دفتر نباشد.» این یعنی بتوانید یک آهنگساز خوب، بداهه‌نواز و خلاق متفاوت از نوازندگی صرف باشد. بابا می‌گفت کسی که همان چیزهایی را بزند که قبلی‌ها زده‌اند، این ضبط صوت است. خلاصه تا مدت‌ها، همچنان پیش استاد صبا می‌رفتند و ساز می‌زدند. به قول پدرم خودمان می‌دانستیم چه‌کار می‌کنیم، مثلا نتیجه‌اش آن شد که پدرم در گوشه بیداد همایون چقدر آهنگ ساخته.


مثل اینکه مرحوم خرم تا روزهای آخر هم همچنان ساز را زمین نمی‌گذاشتند.
بله. ایشان 28دی فوت کردند و تا هفته اول دی شاگردانش می‌آمدند و می‌رفتند. پیش از آنکه حالش بد شود، آقای «بردیا صدرنوری» صحبت کرده بودند که کنسرتی با پدرم بدهند. برای همین هم برای تمرین می‌آمدند اینجا. 10روز مانده به فوتش، ساعت سه بعدازظهر، پدر وقت شیمی‌درمانی داشت و ساعت پنج هم با آقای صدرنوری قرار تمرین. فکر کردم که قرار تمرین را کنسل کرده. گفتم: «بابا شیمی‌درمانیه‌ها اذیت می‌شوید.» گفت: «حالا که خوبیم. کنسل نکن.» خلاصه برگشتیم و به تمرینش رسید و فقط به خاطر جای سرم‌ها روی دستش نمی‌توانست ویولن دست‌ بگیرد. باور کنید اگر کسی با ایشان می‌نشست احساس می‌کرد که او تا آخر دنیا زنده است. دو، سه روز مانده به فوتش در بیمارستان، خواهرم بهشان می‌گفتند بابا حالا با شما کار داریم‌ها، حداقل 20‌سال دیگه باید باشید. با همان وضعیت که حرف‌زدن برایش مشکل بود، با خنده می‌گفت یک صفر هم بذار جلوش. اما از طرف دیگر برای مردن آماده بود و همه‌چیزش آماده بود.


آقای خرم از آهنگسازان محبوب برنامه گلها بودند، پس از انقلاب چه می‌کردند؟
بله. بالاجبار خانه‌نشین شدند که تقریبا بیشتر از 15‌سال طول کشید. متاسفانه باید بگویم که بسیاری رقبای هنری، افرادی مثل پدرم را کنار گذاشتند. تمام برنامه گلها را چهار ویولنیست می‌گرداندند؛ پدر بنده، آقای علی تجویدی، پرویز یاحقی و حبیب‌الله بدیعی. دیدند نمی‌توانند که بگویند فلانی یا آن دیگری نباشد، بهترین راه را در این دیدندکه بگویند ویولن‌ساز غربی است و نباید باشد. به‌قول پدرم، هر ‌سازی را که از موسیقی حذف کنید، جفا به موسیقی است و بعد هم رادیو و تلویزیون چیزی شد که امروز هست. البته پدرم آدم ناامید یا گوشه‌گیری نبود. فعالیت می‌کرد و آهنگ می‌نوشت. البته کارهایش سفارشی نبود. ممکن بود در عرض یک‌سال چیزی نسازد و در عرض یک هفته چندین آهنگ بنویسد. خودش می‌گفت باران نت است و من باید جمع کنم. ضمنا از ‌سال 64 آموزش موسیقی را در خانه به صورت جدی هم شروع کرده بود.


افراد مبتدی را هم قبول می‌کردند؟
از این ژست‌ها نداشت که برو پیش 10 تا استاد دیگه و بعد بیا پیش من. می‌گفت اگر کسی علاقه داشته باشد، می‌فهمم. اگر هم کسی نخواهد خودش ول می‌کند. یعنی از همان‌سال 64 تا دو، سه‌هفته به فوت‌شان هفته‌ای دوروز در خانه چندین ساعت آموزش می‌دادند و خودشان را مسوول می‌دانستند. الان هم بسیاری شاگردان خوب دارند که در داخل و خارج کشور کار می‌کنند.


از چه زمانی گوشه‌نشینی تمام شد؟
البته هیچ‌وقت که گوشه‌گیری نداشتند، اما از ‌سال 75 فعالیت اجتماعی‌شان از سر گرفته شد. اتفاقا همین آقای مرادخانی که معاون هنری وزیر هستند، رییس دفتر موسیقی بودند. ایشان ترتیبی دادند تا یک کنسرت ویولن برگزار شود. آقای مرادخانی خودشان جالب تعریف می‌کنند. می‌گفتند ما فکر کردیم تنها کسی که می‌تواند بیاید و کسی هم نمی‌تواند ایرادی بگیرد، آقای خرم است. بابا قبول کردند اما گفتند که خواننده‌ای نمی‌خواهند و تنها شرط‌شان آن بود که یک نوازنده پیانو که آن هم خانم باشد، همراهی‌شان کند. برای اینکه می‌خواستند خانم‌ها هم روی صحنه بیایند. آن زمان قبول‌کردن شرایط سخت بود، اما در نهایت با خانم «فریبا جواهری» در تالار وحدت برای سه شب کنسرت دادند و با آنکه هیچ تبلیغاتی صورت نگرفته بود، واقعا استقبال عجیب بود. فکر کنم در عرض چند ماه 16برنامه با خانم جواهری اجرا کردند. نه روزنامه و نه بیلبورد‌ی، اما خیلی صدا کرد.


غیر از این آثار، کارهای دیگری هست که روی کاغذ مانده باشد؟
از پدرم روی کاغذ ملودی‌های زیادی دارم که همه را مرتب و دقیق با تاریخ اثر نوشته است. اما هشت اثر هست که کامل ساخته است؛ یعنی آهنگ کامل همراه با جواب ارکستر و شعر. دو شعر متعلق به آقای «بیژن ترقی» و مربوط به قبل از فوت ایشان است، یکی هم مربوط به‌سال‌های قبل انقلاب است که سایه آقای «هوشنگ ابتهاج» رویش شعر گفته‌اند. دو شعر را آقای اکبرزاده، یکی را هم آقای شیرازی گفته‌اند و یکی هم شعر‌ای ساربان سعدی است. سه‌تای اول را زمانی که زنده بودند، اجرا شد و برای پنج‌تای دیگر هم منتظر موقعیت مناسب هستیم.


این سه اثر به زودی منتشر می‌شوند؟
ضبط شده، اما فعلا قرار نیست منتشر شود.


از برنامه گلها چه خاطراتی برایتان می‌گفتند؟
وقتی برنامه گلها اجرا می‌شد، ما کم سن و‌سال بودیم و پدرم هم عادت نداشت، در خانه حرف کار را بزند. اما بعدها چیزهایی تعریف می‌کرد. یک خاطره‌شان مربوط به برنامه «گلهای تازه» و قطعه «تو‌ ای پری کجایی؟» است یعنی زمانی که آقای ابتهاج مسوول موسیقی رادیو بودند. می‌گفت ملودی این کار، از آنها بود که یکدفعه ملودی‌اش کامل آمد، برخلاف بعضی کارهایی که سخت آنها را ساخت. مثل قطعه «آمد اما در نگاهش». پدرم می‌گفت برایم راحت بود که یک چیز ساده بسازم، اما هر کار می‌کردم راضی نمی‌شدم. می‌نوشتم و پاره می‌کردم. اما پری کجایی را طی یک شب تا صبح نوشت، کامل. خود ملودی، مقدمه و جواب ارکستر. صبح تمام می‌شود و به آقای ابتهاج می‌دهند. چون آقای ابتهاج از پدرم خواسته بودند که.


که روی اشعارشان ملودی بنویسند؟
نه اتفاقا برعکس. در بیش از90 برنامه گلها، اول ملودی ساخته می‌شد و بعد شاعر رویش شعر می‌گذاشت. ملودی تو ‌ای پری کجایی ساخته شد، بدون هیچ کلامی و بعد برای آقای ابتهاج می‌خوانند.


آقای ابتهاج این شعر را برای همین قطعه ساختند، قبلا آن را ننوشته بودند؟
نه. شاید در ذهن‌شان چیزی داشته‌اند، اما بر مبنای آن آهنگ کلام را نوشتند و بر اساس سیلاب‌هایی که آهنگ بهشان می‌داده، شعر را نوشته‌. آهنگسازان خوب می‌گویند شعر آنها را محدود می‌کند. شعر یک وزنی دارد که آهنگساز باید آن وزن را بشکند. پدرم می‌گفت این کار سختی است.


یکی از ویژگی‌های آثار آقای خرم، ملودی‌های متفاوت و آشنای اوست. آنطور که آدم احساس می‌کند که اصل ملودی، یک ملودی فولک بوده و آقای خرم آن را بسط داده‌اند
بله. کارهای او خیلی متنوع است. از یک طرف کارهایی دارند که آدم احساس می‌کند فولکلوریک است و از طرف دیگر کارهای بسیار مدرن، مثلا یک کاری بوده به اسم «شهزاده رویاها» که اواخر اجرا شد و بسیار به‌روز است. حتی آهنگ‌های پاپ بسیار زیبایی ساخته‌اند که پدرم می‌گفت حالا نگذار اینها منتشر شود، آنها را وقتی 30‌ساله بودم ساختم و الان سن و‌سالی دارم. می‌گفتم: «بابا خیلی قشنگه.» می‌گفت: «نه حالا می‌گویند آقای خرم در 80‌سالگی آهنگ پاپ می‌سازد.»

 

منبع: روزنامه شرق - ۲۸ دی ۱۳۹۲

حضور دکتر عارف و همسر وی در کنسرت موسیقی

 

دکتر عارف به همراه همسرش در کنسرت علیرضا قربانی در روز ۲۶ دی ماه حضور یافت. گرچه علاقه ای به خواننده ندارم اما حضور دکتر عارف در آن برایم خوشحال کننده است.

برای خواندن جزئیات این خبر اینجا و برای دیدن عکسهای این کنسرت اینجا بروید

روزنامه کیهان 36 سال پش در چنین روزی در مورد استاد شجریان چه نوشت

 

 

اجرای تصویری  استاد شجریان در جشن خانه سینما در شهریور 1384

 

 

 

 

مدتها بود که قصد داشتم چند برنامه تصویری از استاد شجریان را که در سایتها و وبلاگهای دیگر؛ حداقل من ندیده ام را خدمت دوستان عرضه دارم از جمله بیست دقیقه از اجرای کنسرت بزن آن زخمه که در همان سال منتشر شد و نیز ضبط این برنامه با دوربین فیلمبرداری یکی از تماشاگران و ...

امروز فرصتی فراهم شد تا یکی از این برنامه ها را خدمت دوستان عرضه دارم.

استاد شجریان در سالهای اول ساخت باغ هنر بم(که ناقص ماند)  با همه اعضای صنوف هنرمندان برای کمک به بازسازی بم و از جمله باغ هنر بم جلسات متعددی داشتند که از جمله آنان بازیگران سینما و تئاتر بودند. طی دیدار با مجید مجیدی، کارگردان بنام سینمای ایران؛ ایشان با هماهنگی خانه سینما از استاد برای حضور در جشن خانه سینما در شهریور ۱۳۸۴ دعوت بعمل می آورند. در جشن مذکور از استاد تقدیر بعمل می آید و ایشان نیز آوازی را در آن جشن میخوانند.

ویدئو مذکور مربوط به آن مراسم است.

 

دریافت ویدئو مراسم

چاپ تازه متن آوازها و تصنیف های استاد شجریان منتشر شد

 

 

 

کتاب «نغمه‌های سیاوش؛ متن آوازها و تضنیف‌های 51 نوار کاست و سی‌دی» استاد محمدرضا شجریان به کوشش محمد حکیمی کاخکی برای نوبت دوم منتشر شده است.

در مقدمه حکیمی کاخکی بر این کتاب آمده است: سیر و گلچینی در میان ترانه‌ها و آوازهای موسیقی اصیل ایرانی موضوعی نیست که رنگ تکرار به خود بگیرد، زیرا هر دوست‌دار و علاقه‌مند موسیقی بدون آن‌که بخواهد چیزی بر اصل آن بیفزاید یا از آن چیزی کم کند، به سلیقه خود از آن‌چه موجود و در دسترس است، مجموعه و منتخبی متفاوت فراهم ‌آورده و تقدیم دوست‌داران می‌کند. همچنان‌که از یک گلستان، دسته‌گل‌های متنوع با توجه به وسع و توان گلچین به علاقه‌مندان عرضه می‌شود، لذا با وجود مجموعه‌های متعدد و متنوع از متن اشعار و آوازها و ترانه‌ها، این‌جانب نیز تنها به عنوان یک علاقه‌مند، تصمیم گرفته بودم برای جامه پوشاندن به یکی از علایق سال‌های خوب زندگی‌ام که گوش جان سپردن بود به غزل‌های ناب و رندانه جناب حافظ، اشعار پرمغز سعدی،‌ شگفتی‌های دنیای حضرت مولانا‌، عالم پررمز و راز عطار، سادگی و نجابت بابا طاهر و نوشیدن حلاوت سخن سایر بزرگان ادب این سرزمین با صدای استاد محمدرضا شجریان که همیشه همراه موسیقی و ساز استادان بزرگ بوده، مجموعه‌ای شامل نغمه‌های استاد را جمع‌آوری و تدوین کنم. و بهتر دیدم با توجه به تعداد نوارها، مبنای کار را شرکت دل‌آواز قرار داده و نوارهای موجود دیگر را نیز در حد امکان به مجموعه شرکت دل‌آواز اضافه کنم که برگ سبزی باشد تحفه درویش و دسترسی به کلیه آن‌ها نیز میسر است، لذا مجموعه‌ای را که پیش رو می‌بینید حاصل کوششی است که با گوش کردن آن‌چه در نوار اجرا شده، عینا مکتوب کرده و خواسته‌ام دسترسی به متن کامل اشعار براساس اجرای آن و تمرین آهنگ‌ها را برای استفاده‌کنندگان و هنرجویان آواز تسهیل کرده باشم. جمع‌آوری چنین مجموعه‌هایی توسط افراد علاقه‌مند بسیار مشکل است، چون مستند آن‌ها فقط همان آثار صوتی رسمی یا به اصطلاح شرکتی است که متأسفانه تمام اطلاعات لازم در بروشورهای مربوط به جلد نوار و سی‌دی قید نمی‌شود و مثلا در مورد یک تاریخ مشخص، یک اسم خاص و یا حتا تاریخ تولد و وفات مشاهیر، در منابع مکتوب و غیرمکتوب متعدد، اعداد و نام‌های متفاوتی مشاهده می‌شود. همچنین در پشت جلد این کتاب آمده است؛ آوازها و ترانه‌های اجراشده توسط استاد محمدرضا شجریان آمیخته‌ای از کمال موسیقی و ادبیات این سرزمین است. آهنگ این اجراها توسط موسیقی‌دانان بزرگ و نوازندگان چیره‌دست ساخته و اجرا شده و خود گنجینه‌ای از موسیقی اصیل ایرانی است. اشعار آوازها و ترانه‌ها نیز گلچینی است از بهترین سروده‌های شاعران ایران، چنان که مطالعه‌ این ترانه‌ها و آوازها به تنهایی نیز لذت‌بخش است.

نغمه‌های سیاوش در 400 صفحه با شمارگان 2000 نسخه و قیمت 17 هزار و 500 تومان در نشر نی‌نگار منتشر شده است.

 

منبع: ایسنا

استاد شجریان و اجرای مرغ سحر با تار شهرام میرجلالی

 

 

شهرام میر جلالی به همراه پسرش، رضا در کنار استاد در کارگاه ساخت ساز ایشان - ۱۳۸۸

 

تصنیف مرغ سحر که سالیان پیش توسط ملک الشعرای بهار سروده شده بود با آهنگسازی مرتضی نی داود،به آهنگی فراموش ناشدنی برای ما ایرانیان تبدیل گردید. این آهنگ طی چند سال اخیر بیت الغزل کنسرتهای استاد گردیده است و همواره توسط استاد با گروههای مختلف اجرا گردیده است. اما این بار توسط استاد همراه با تار شهرام میرجلالی در یک محفل خصوصی اجرا شده است.

 

دریافت ویدئو

استاد شجریان از زبان داود رشیدی

 

حضور در خانه سینما و تقدیر از او - ۱۵ دی ۱۳۸۸

 

 

 

صوت تو سحر‌انگيز

 

 اولين بار محمدرضا شجريان را حدود 40سال پيش در شیراز ديدم. او زندگي هنري خود را با نام سياوش و در كنار بزرگاني مانند استاد برومند و هوشنگ ابتهاج آغاز كرد. در آن سفر مي‌ديدم كه با تمام توان جواني سعي مي‌كند از اساتيد بياموزد. او در يكي از روزها كنسرت داشت. به خوبي به ياد دارم كه مدام با استاد نورعلي‌خان برومند در گفت‌وگو بود و نكاتي را يادداشت مي‌كرد. در واقع پشتكار و اهميتي كه شجريان در آن دوران به كار خود مي‌داد امروز از او آقاي آواز ايران را ساخته است و توجه به اين نكته مي‌تواند درسي براي بازيگران جوان باشد. سال‌ها از آن زمان گذشته و آنچه براي من جالب است اينكه در اوج هنر هنوز هم او را پرتلاش و پويا مي‌بينم. اما آيا محبوبيت يك هنرمند تنها به درجه قدرت او در حرفه‌اش برمي‌گردد؟ به هيچ‌وجه نوشتن درباره شخصيت محمدرضا شجريان آسان نيست. آنچه او را چنين محبوب قلوب ميليون‌ها ايراني كرده است، بي‌شك تنها صوت سحر‌انگيز خدادادي‌اش نيست؛ هر چند به مدد تلاش و پشتكار شخصي صداي او به باروري رسيده باشد. او انساني به واقع هنرمند با قلبي همواره همراه مردم است. چندي پيش به دعوت انجمن بازيگران با تمام مشغله كاري به خانه سينما آمد و با فروتني و كم‌رويي خاص خود به سوالات پاسخ داد و نشستي فراموش‌نشدني را براي ما رقم زد. آخرين بار در كنسرت پسر هنرمندش همايون شجريان او را ديدم. استقبال مردم از او برايم تحير‌آميز بود. مردم هميشه هنرمندان واقعي خود را ارج مي‌نهند...

 

منبع:  روزنامه شرق – 7 مهر 1390

 

اجرای استاد شجریان در مراسم اهدا مدال مولانا

 

 

 

در تیر ماه ۱۳۸۶ در همایش عبدالباقی گواپینارلی که  در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد؛ نشان مولانا از طرف آسین چلبی،قائم مقام بنیاد بین المللی مولانا و بیست و دومین نواده مولانا به استاد شجریان اهدا شد. استاد در آن مراسم تصنیف می دانم که قبلا در سال ۱۳۷۰ در آلبوم آسمان عشق بر روی شعر مولانا خوانده بودند؛بدون ساز اجرا کردند. فایل تصویری چند دقیقه ای آن تقدیم می گردد.

 

 

دریافت فایل این مراسم

هفدهم دی؛ استاد شجریان و لطفی در گذر زمان

 

 

امروز هفدهم دی؛شصت و هفتمین سالروز تولد محمد رضا لطفی است. در این آن سه آرزو دارم؛ ابتدای امر آرزوی صحت و سلامتی برای این هنرمند عزیز؛ دیگری اصلاح نحوه گفتار و رویه این عزیز و آخری رخت بستن غبار کینه ها از سوی دو هنرمند توانا و همکاری مشترک.

استاد شجریان در کتاب راز مانا:

با آقای لطفی كه روی صحنه می‌رويم هدف تصنيف خواندن نيست. آنجا می‌رويم كه دو نفری با هم مثل دو تا كشتی‌گير روی صحنه كشتی بگيريم! آنجا اصلاً تصنيف مطرح نيست.حتی تنبک‌نواز هم مطرح نيست. ما داريم آواز را مطرح می‌كنيم. خب، با چنين ايده‌ ای من بايد با يک نوازنده‌ قدر روی صحنه بروم كه با من بيايد و من با او می‌توانم اين كار را بكنم.

 

محمد رضا لطفی در  حاشیه‌ کنفرانس خبری محمدرضا لطفی پیش از اجرای کنسرت آذرماه  ۱۳۸۷ در تهران:

 

من و آقای شجریان آنقدر با هم صمیمی هستیم که بجز خانواده‌ام فقط شجریان مرا محمد رضا صدا می کند. من هم او را با نام کوچک صدا می کنم.

در اصفهان آخر، شجریان صدا را آن چنان رها کرد که سالن به لرزه درآمد. اگر بگویم شجریان برابر با قدرت سوز صدای طاهرزاده کار کرد اغراق نکرده‌ام. من هم به حالی رسیدم که به شیوه درویش خان ساز زدم... «چشمه‌ی نوش» را در عرض یک هفته با آقای شجریان ساختیم و اجرا کردیم. در فرانسه به هتل رفتیم و با هم زندگی کردیم. من می‌توانستم به منزل آشنایانم بروم اما‌ترجیح دادم به هتل بروم. آقای شجریان را محمدرضا صدا می‌زنم. می‌گفتم «محمدرضا این‌جا را این‌طوری بخوانی عالی‌تر می‌شود. او هم به من می‌گفت این‌جا را این طوری بزن. تبادل نظر می‌کردیم. زبان همدیگر را هم در ردیف و موسیقی ایران می‌شناسیم. بدون طراحی آن‌چنانی و در عرض یک هفته، چشمه‌ی نوش را آماده و اجرا کردیم.

 

الف: آثار رسمی منتشر شده استاد شجریان و لطفی: (محمدرضا لطفی در همه آثار ذیل به عنوان آهنگساز و نوازنده با استاد شجریان همکاری داشته اند.)

 

1) جان جان – سه گاه (اجرای سال 1355- جشن هنر طوس)

2) بیاد عارف – بیات ترک (اجرای سال 1356 – استودیو بل)

3) سپیده – ماهور (اجرای سال 1358 – دانشگاه شهید بهشتی)

4) راست پنجگاه (اجرای سال 1354 – حافظیه ، تنبک : مرحوم ناصر فرهنگفر)

5) چهره به چهره - نوا (اجرای سال 1356 – حافظیه – گروه شیدا)

6) عشق داند - ابوعطا (اجرای سال 1359 – در این اثر فقط از ساز تار استفاده شده)

7) چشمه ی نوش – راست پنجگاه (اجرای 1374 – اجرای پاریس -  تنبک : مجید خلج)

8) معمای هستی - شور (اجرای 1376 – کلن – نی : افشارنیا – تنبک : همایون شجریان)

 

 

ب: آثار خصوصی (که بطور غیر رسمی منتشر شده است)

۱)صبوحی زدگان به همراه محمد موسوی در ماهور

۲)داغ دل در بیات اصفهان

۳)جام عدل به تاریخ ۱۳ آذر ۱۳۵۹ در ابوعطا

۴)دیر مغان در ماهور و شور

۵)گنبد افلاک در نوا

 

به همین بهانه؛ دیدن چند عکس از این دو هنرمند با هم طی سالیان گذشته خالی از لطف نیست.

 

با هم در کنار جواد آذر

 

با هم در کنار سایه

 

با هم و ناصر فرهنگ فر در کنسرت حافظیه - ۱۳۵۵

 

 

در کنار هم - سال ۱۳۵۵

 

 

در کنسرتی در اروپا - آبان ۱۳۷۴

 

 

 

حضور در کنسرت استاد با گروه شهناز و دیدار بعد از مدتها و در آغوش کشیدن هم - ۹ تیر ۱۳۸۷

 

 

آلبوم خزان استاد شجریان

آلبوم خزان یکی از سه  آلبومی است که در خارج از کشور منتشر شده است که حاوی ترانه ها و تصنیفهای استاد شجریان با تنظیم زنده یاد پایور می باشد.

 

معرفي تصنيف هاي آلبوم خزان

 

تصنیف: هزار دستان به چمن

دستگاه: چهارگاه

شعر: امیر جاهد

آهنگ: امیر جاهد

 *  

تصنیف: به یاد داری ماه من

دستگاه: شور (شهناز)

شعر: قديمي

 آهنگ: منسوب به سماع حضور

*

تصنیف: باد صبا

دستگاه: همايون (شوشتري )

شعر : محمدتقی بهار

 آهنگ : حسام السلطنه جهانگیر مراد

 *

تصنیف: خسته پر

دستگاه:  نوا

شعر: قدیمی

 آهنگ: قديمي

تصنیف: ای کبوتر

دستگاه: شور (ابوعطا)

شعر:ملك الشعرا بهار

آهنگ: حسام السلطنه جهانگير مراد


*

تصنیف: باد خزان

دستگاه: افشاري

شعر: محمدتقی بهار

آهنگ: درويش خان

تصنیف: اشک مهتاب

دستگاه: دشتی

شعر: سياوش كسرايي

آهنگ: حسن يوسف زماني
*

تصنیف: چشم نرگس

دستگاه: دشتی

شعر: شوریده اعمی شیرازی (فصیح الملک)

آهنگ: قدیمی منسوب به علی اکبر شیدا

تصنیف: چهره به چهره

دستگاه: نوا

شعر : زرین تاج برغانی قزوینی ( طاهره قرة العین )

آهنگ: قديمي

*

تصنيف : مارا

دستگاه : نوا

شعر:  سعدی

آهنگ : قديمي

 

 

دریافت آلبوم خزان

 

 

هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد



هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد            زان که اندر دل خاکند همه پر هنران

 

زنده یاد یوسف زمانی از بین ما رفت و موسیقی ما  بیش از پیش  تنها شد؛ افسوس که در زمان حیات این اساتید قدر آنان را ندانسته و اکنون فقط تاسف خواهد ماند.

عکسهایی از این هنرمند وارسته

 

 

 

 

 

 

 

 

زنده یاد یوسف زمانی و همسر ایشان

 

 

نوروز ۱۳۹۱

حسین یوسف زمانی در خاک آرام گرفت

 

پیکر حسین یوسف‌زمانی آهنگساز و نوازنده پیشکسوت ویلن، صبح چهارده دی ماه، روی دوش دوستدارانش به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) بدرقه شد.

 

سریر: حسین یوسف‌زمانی ستونی در حوزه موسیقی بود

در این مراسم که در تالار وحدت برگزار شد،‌ محمد سریر گفت: هر بار برای چنین مناسبت‌هایی در این محل حضور پیدا می‌کنم با خودم فکر می‌کنم چه کسی و چگونه جایگزین این بزرگان خواهد شد زیرا کسب این جان فشانی‌ها بسیار دشوار است .رئیس هیئت مدیره خانه موسیقی اظهار کرد: در این هنرمندان قدیمی همتی بود که در جامعه جوان خودمان کمتر آن را می‌بینیم، بنده در دهه 30 در هنرستان در کنار استاد یوسف زمانی بودم و شاهد تلاش و انگیزه‌های بلند و نگاه او به افق‌های دور بودم.او اضافه کرد: رسیدن به چنین جایگاهی آسان نیست بینش و گذشت آن چیزی است که به صورت نادر در هنرمندان امروز می‌بینیم اینها پیش‌رو و الگو بودند و ما به دنبال الگوهای جدیدی برای جامعه هنر هستیم. به هر حال در گذشت چنین هنرمندی ضایعه بزرگی است. سریر یادآور شد: نبودن‌ها و از دست دادن‌های عزیزان خیلی سریع اتفاق می‌افتد، قدر این اساتید و کسانی که برای هنر زحمت می‌کشند را بدانیم و باید بینش را در هنرمندان جوان ببینیم ما در آینده واقعا به افرادی این چنینی نیاز داریم چرا که حسین یوسف زمانی ستونی در حوزه هنر بود.

در این مراسم که اجرای آن برعهده سیدعباس سجادی بود، پیام تسلیت استاندار کردستان و شاهین و رامین یوسف‌زمانی فرزندان این هنرمند درگذشته قرائت شد.

قدمعلی سرامی از پژوهشگران موسیقی نیز در این مراسم سخنرانی کوتاهی کرد و گفت: حسین یوسف زمانی در حال حاضر در آرامش است و این در حالی است که این استاد موسیقی زحمات زیادی برای این هنر کشید.

عبدالحسین مختاباد نیز در سخنانی گفت: بنده از سال 75 به خدمت استاد یوسف‌زمانی شرف‌یاب شدم. او تنها یک موسیقی‌دان نبود بلکه یک محقق‌، فیلسوف و ادیب محسوب می‌شد و محضر ایشان همیشه برای من محضر کسب آموزش بود. سپس چند بیتی را در سوگ این هنرمند در گذشته خواند.

در پایان مراسم هم دختر زنده یاد یوسف زمانی از تمامی کسانی که در این مراسم حضور پیدا کرده و پیکر پدرش را بدرقه کردند قدردانی کرد.

در این مراسم شهرام ناظری‌، صدیق تعریف‌، ژیوار شیخ‌الاسلامی‌، داریوش پیرنیاکان‌، بیژن بیژنی‌، همچنین هوشنگ، اردشیر و بیژن کامکار‌، هادی منتظری،‌ حمیدرضا نوربخش‌، بهنام ابطهی‌، نصرالله ناصح‌پور‌، فاضل جمشیدی‌، هادی آرزم‌ و ... حضور داشتند.

 منبع: ایسنا

برای دیدن عکسهای این مراسم به خبرگزاری ایسنا  ؛ موسیقی ما ؛ خبرگزاری میراث فرهنگی و پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران مراجعه کنید.

پیام تسلیت استاد شجریان در پی درگذشت حسین یوسف زمانی

 

 

 

استاد محمدرضا شجریان  در پیامی درگذشت حسین یوسف‌زمانی (آهنگساز و نوازنده ویلن) را تسلیت گفت.

 

استاد آواز ایران که با زنده‌یاد یوسف‌زمانی آلبوم «بوی باران» را منتشر کرده است، در پیام خود نوشت:


حسین یوسف زمانی عزیز هنرمندی که زمانی آهنگ‌های دلنشینش فضای رادیو و تلویزیون و هوای زندگی دوستدارانش را عطراگین می‌کرد، در این سنگلاخ هنر شکسته دل شد و درگوشه تنهایی از تلاطم زندگی هنری برست. با او همدرد بودم، از این پس با خانواده و دوستدارانش.

چند عکس از دوران کودکی و نوجوانی استاد شجریان و فرزندان ایشان

استاد در آغوش پدرشان؛مهدی شجریان

 

 

استاد در کنار مادرشان؛ افسر شاهوردیانی

 

سال 1334 در حال تلاوت قرآن کریم

 

مزگان و همایون

 

همایون در آغوش پدر

 

 

رایان در آغوش پدر

 

 

۱۱ ماهگی افسانه - فروردین ۱۳۴۵، مشهد

استاد حسین خواجه امیری

امروز هشتاد و یکمین سالروز استاد حسین خواجه امیری (ایرج) است. چه زیباست که استادی در وصف استاد دیگر سخن بگوید. به همین بهانه سخنان استاد شجریان در مورد استاد ایرج را مرور می کنیم.

با آرزوی طول عمر و سلامتی برای هر دو استاد بزرگوار.

 

 

 بزرگداشت ایرج - ۸ شهریور ۱۳۹۲

ایرج پیشکسوت من بوده و هست. به عقیده من صدای او متر و معیاری برای آواز ایرانی است. وقتی من جوان بودم ایرج مثل امشب می‌خواند. صدایی که بسیار قوی بوده و هست. بدن او همیشه سالم بوده و این صدا از بدنی سالم بیرون می‌آید و آرزو می‌کنم تا 100 سالگی بخواند. صدای او قدرت، تلاوت، صلابت و تازگی دارد و داشته است و چهچه‌هایی که او می‌زد در خاطره و یاد ایرانیان مانده است.ایرج برای خوانندگی در ایران متر و معیار است و آرزو می‌کنم که تا 100 سال دیگر بخواند و همه از صدای او لذت ببریم.

خالق «بوي باران» استاد شجريان درگذشت

حسین یوسف زمانی آهنگساز ، رهبر ارکستر، نوازنده کلارینت و ویلن آلتو بعد از ظهر امروز در سن 80 سالگی بعد از یک دوره بیماری طولانی  دار فانی را وداع گفت.

حسین یوسف زمانی یکم شهریور 1312 در شهر سنندج متولد شد. وی فارغ التحصیل مدرسه موزیک نظام و کنسرواتور عالی موسیقی بوده و طی پنجاه سال فعالیت درحوزه موسیقی با ارکسترهای رادیو ، تلویزیون، فرهنگ‌وهنر ، سمفونیک ، اپرای تهران و... همکاری داشته و در دانشگاه های موسیقی به تدریس پرداخته است .


همچنین  آلبوم های سوئیت سمفونی مرگ سهراب ، رها ، مارش نبرد، نیایش ، موج ، بوی باران ، قفس تن ، نام و ننگ  آذین و...  از آثار برجسته این هنرمند می باشد.

 

منبع: خبرگزاری ایسنا

ساز و کار فرهنگ سیاسی عقلانی؛ مصاحبه با دکتر سریع القلم

برخی آسیب‌شناسی جامعه را توهین تلقی می‌كنند 

 

 

 

كانون گفت‌وگوی آرمان با استاد دانشگاه شهید بهشتی امید به تحول در نظام باورهای مردم ایران است. اكثریت صاحبنظران بر این باورند كه این تحول، در راستای گرایش مردم ایران به‌سوی دو مولفه مهم عقلانیت و مدنیت صورت می‌پذیرد. در راستای تحقق این دو مولفه مهم لازم است كه تشكل‌ها مدیریت جوامع را كنترل كنند. شهروندان در این تشكل‌هاست كه یاد می‌گیرند در جمع انسان‌های دیگر در پی تحقق اهداف فردی، جمعی و ملی باشند. کم‌توجهی به اهداف جمعی و نارسایی‌های گسترده در توجه به مسائل ملی، ازجمله جدی‌ترین مسائل نظری در مدیریت كارآمد است. همیشه این سوال مطرح بوده است كه چرا تفاهم در میان ایرانیان با سختی به‌دست می‌آید و وقتی هم حاصل شد، ناپایدار است؟ چرا خودانتقادی در میان ایرانیان رسم نیست؟ چرا ما ایرانی‌ها به‌شدت احساسی و هیجانی هستیم و به‌رغم هوش و استعداد تحصیلی، از تدبیر و عقلانیت كمتر استفاده می‌كنیم؟ چرا با وجود فرهنگ عمیق دینی و باستانی عمدتا سعی داریم خود را با فرهنگ دیگر كشورها تطبیق دهیم؟ باید اذعان كرد كه نوع انسانی كه تاریخ استبداد در ایران تولید كرده است، مناسب توسعه‌یافتگی قرن بیست‌ویكم نیست. جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان بر این باورندكه تنها راه حركت جامعه ایران به سمت توسعه‌یافتگی آموزش شهروندان است. برخی از تحلیلگران بر این باورند كه فقدان استقلال مالی جامعه و رسوبات تاریخی ناشی از آن موجب شده است كه فرهنگ چاپلوسی، ابهام در بیان، فردگرایی منفی، روش حذف و تخریب در رقابت‌ها و بسیاری از رفتار‌های ناپسند اخلاقی و اجتماعی جایگزین رفتار درست ما ایرانیان شده است. به‌واقع می‌توان ادعا كرد كه فرهنگ سیاسی ما ایرانیان نتیجه ساختارهای سیاسی و اقتصادی درهم تنیده‌شده در تاریخ كشورمان است. اما محققان بر این باورند كه حركت به سمت توسعه و اصلاح جامعه ایرانی امكان‌پذیر است اما با تغییر در نظام آموزشی (ایجاد فرهنگ سیاسی عقلانی)، تغییر ساختارهای اقتصادی (غیردولتی كردن اقتصاد ایران یا همان مستقل شدن مردم از دولت) و ایجاد طبقه‌ای از نخبگان سیاسی معتقد به فرهنگ سیاسی بین‌المللی و توسعه‌گرا؛ بی‌تردید جامعه ایرانی اصلاح شده و محكم‌تر به سوی توسعه پایدار گام برمی‌دارد. برای فهمیدن راهكارهای توسعه جامعه ایرانی باید دانست كه این جامعه نیاز به آموزش دارد؛ یكی از كسانی كه معتقد به تغییر فرهنگ سیاسی كنونی مردم ایران است و اصل آموزش را باور دارد؛ دكتر محمود سریع‌القلم استاد دانشگاه شهیدبهشتی و نویسنده كتاب «فرهنگ سیاسی مردم ایران» است. این استاد دانشگاه پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران است. «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران» و «اقتدار ایرانی در عصر قاجار» از دیگر كتاب‌های دكتر سریع‌القلم در حوزه توسعه و تاریخ ایران است. دكتر محمود سریع‌القلم دارای فوق‌دکتری روابط بین‌الملل از  دانشگاه اوهایو دکتری روابط بین‌الملل و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. مشروح گفت‌وگوی آرمان با این استاد برجسته دانشگاه شهید بهشتی در ذیل آمده است:

با توجه به مطالعات شما در زمینه فرهنگ سیاسی ایرانیان آیا در تاریخ سیاسی كشورمان حزب به‌معنای واقعی‌اش شكل گرفته است؟ آیا فرهنگ سیاسی ما ایرانیان با تحزب و كار جمعی قرابتی دارد؟

واژه حزب در علم سیاست یك معنای خاص خودش را دارد و اگر ما بخواهیم به‌معنای تخصصی این واژه رجوع كنیم، حزب به‌معنای تشكلی رسمی است در یك كشور كه مواضع سیاسی، مبانی فكری و برنامه‌های خود را برای مدیریت جامعه ارائه می‌دهد و بعد این چارچوب را در معرض عامه‌ای مردم قرار می‌دهد به‌طوری كه هر شهروند هم حق عضویت، مشاركت و فعالیت در این نظام تشكیلاتی داشته باشد. تمام تحولات فكری درون یك حزب یا انتخاباتی كه در آن صورت می‌گیرد به‌صورت علنی با مقررات و آیین‌نامه‌هایی كه مورد اجماع اعضای آن حزب است، تحقق پیدا می‌كند. اگر این تعریف حزب را عرف جهانی تلقی كنیم ما بدین شكل در ایران حزب نداشته‌ایم. آنچه داریم تشكل‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و بعضا اقتصادی است كه به واسطه این تشكل‌ها عده‌ای افراد همفكر و همسو به‌دورهم جمع شده‌اند، تا درحدی كه امكان داشته باشد به فعالیت سیاسی بپردازند. هدف اصلی آنها این است كه به مجموعه نهادهای قدرت در كشور نزدیك شوند تا بتوانند در چارچوب‌های تعیین شده، فعالیت سیاسی و اجرایی كنند و درنهایت سهمی از قدرت و مدیریت كشور را در اختیار بگیرند. باید گفت كه بسیاری از تشكل‌های ما تابع رای چند فرد محدود است و تصمیم‌گیری در آنها جنبه عمومی ندارد.

بسیاری از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا در كشور بحث تشكیل حزب فراگیر را مطرح می‌كنند. آیا تلاش آنها برای تشكیل حزب فراگیر به‌معنای بازگشت به همان فرهنگ استبدادی گذشته ما ایرانیان است؟ شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران اشاراتی به برخی از رسوبات تاریخی در فرهنگ ایرانیان داشته‌اید؛ آیا تلاش برای تشكیل حزب فراگیرهم به علت همان رسوبات گذشته است؟

ما باید از خود آن افراد بپرسیم كه تعریفشان از حزب فراگیرچیست؟ اگر منظور از حزب فراگیر، این است كه بخش عمده‌ای از جامعه را در برگیرد و مورد وثوق مردم باشد، شاید ضرری نداشته باشد. اما اگر به‌معنای این باشد كه تنها در كشور یك حزب وجود داشته باشد؛ این با منطق نظام حزبی در تضاد است. در نظام حزبی شهروندان با اتكا به آرا و افكار خود دراحزاب عضو شده و به فعالیت می‌پردازند. باید گفت كه در نظام حزبی استقلال رای خیلی مهم است. اگر بخواهیم جنبه آموزشی به این موضوع دهیم، طبعا ما نیاز داریم از دوره دبستان شروع كرده و تا آخر راهنمایی دانش‌آموزان را به‌سوی شخصیت مستقل، فكور، اهل مطالعه، گفت‌وگو و یادگیری سوق دهیم. باید دانست سقف آموزش عقلانیتی كه تصمیم‌گیری فرد را مبتنی بر فكر، منطق و مطالعه نماید؛ حدود 13-12 سالگی است. به‌نظر می‌رسد بعد از این سن، شخص براساس عادات انباشته‌شده زندگی می‌كند.

پرسشی كه اكنون ایرانی‌ها از خود می‌پرسند اینكه چرا در تاریخ سیاسی ایران تشكل‌های سیاسی، اجتماعی و... مدتی پس از تشكیل دچار ازهم گسیختگی یا انشعاب می‌شوند؟ به‌راستی چرا ما ایرانی‌ها به درستی نمی‌توانیم كارهای گروهی را با موفقیت به انجام برسانیم؟ شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران به ریشه‌یابی این عوامل پرداخته‌اید؛ اما به‌نظرم به یك مورد اشاره نكردید و آن نداشتن دانش سیاسی است. چرا دانش سیاسی در میان فعالان سیاسی كشور ما پایین است؟

اگر شما تاریخ 60 سال اخیر فرانسه را مطالعه كنید، متوجه خواهید شد تقریبا تمام روسای‌جمهور، نخست‌وزیران و اعضای كابینه‌ها در فرانسه از دو دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند و عموما حقوقدان هستند یا تحصیلاتشان با علوم سیاسی یا اقتصاد مرتبط است. این نشان می‌دهدكه فرهنگ مشترك استنباطی میان افراد درآن جامعه وجود دارد. یعنی وقتی از واژه‌ها، اندیشه‌ها و راهبردها صحبت می‌كنند دارای یك فرهنگ مشترك هستند. در كشور ما حوزه سیاست به‌ندرت حوزه تخصصی بوده است. چون افرادی كه وارد حوزه سیاست می‌شوند، بعضا كسانی هستند كه آشنای یكدیگر محسوب می‌شوند. باید اذعان كرد كه ما در ایران از مرحله آشنایی به مرحله كار ویژه‌ای حركت نكردیم. با اینكه ما ایرانیان در هنر، معماری، مهندسی، پزشكی، ادبیات، فلسفه و متون دینی جزو كشورهای برتر دنیا هستیم اما در مدیریت، كار جمعی و مدیریت سیاسی ضعیف محسوب می‌شویم. برای همین است كه تاریخ سیاسی ما ایرانیان تاریخ فراز و نشیب‌هاست و به‌عبارتی تاریخ ایران حالت سینوسی دارد؛ به‌دلیل آنكه ما ایرانی‌ها انباشته‌های ذهنی مشتركی با یكدیگر نداریم. شما ببینید در جلسه‌ای كه قرار است راجع به یك موضوع سیاسی بحث شود؛ دور میز انواع تخصص‌ها، تجربیات و روحیات قرار می‌گیرند. حالا اینها می‌خواهند به اشتراك راهبردی برسند؛ رسیدن به اشتراك راهبردی مستلزم اشتراك مفهومی است. یعنی اول باید ما به مفهوم و مبانی توجه كنیم و دریافت مشتركی از این مفاهیم داشته باشیم تا اینكه بتوانیم راهبردها را استخراج كنیم. من نمونه‌ای را در این باب خدمت شما عرض می‌كنم. شاید بتوان گفت 5000 هزار نفر درحوزه سیاست ایران فعالیت می‌كنند. یكی از ویژگی‌های سیاست در ایران و كار اجرایی در كشور ما انبوه جلسات است. تعاریف طیف وسیعی از موضوعات و موارد مختلف در ایران بسیار متفاوت و بعضا متعارض است. تلقی افراد از رشد اقتصادی، فرهنگ عمومی، ثبات اجتماعی، ماهیت نظام بین‌المللی در بسیاری از مواقع روبه‌روی هم هستند. ما با مطالعه، دقت، اتخاذ روش‌های علمی و نظرات كارشناسی در نهایت باید به جمع‌بندی برسیم كه به‌طور مثال این نظام بین‌المللی درحال فروپاشی است یا در یك دوره افت اما تكاملی است. اینها مباحث بسیار سخت و پیچیده‌ای هستند كه معمولا افراد متخصص، توان و ظرفیت ارزیابی آنها را دارند. یكی از دغدغه‌های من نسبت به مسائل در ربع قرن گذشته این بوده كه مسائل اعم از اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بین‌المللی را یكجا ببینیم و صرفا، بخشی بدان مسائل نگاه نكنیم. كشور باید به یك استراتژی كلان مجهز باشد. برای رسیدن به این استراتژی ما محتاج نزدیك كردن تعاریف، دیدگاه‌ها، تلقیات و مفاهیم به یكدیگر هستیم. معتقدم این بحث هنوز تحقق پیدا نكرده است. باید دانست كه هر كدام از ما یك سیستم پردازشی داریم كه ممكن است در معرض داده‌های مشترك قرار گیرد. اما سیستم‌های ارزیابی ما هم بسیار با دیگران متفاوت است، طبیعی است كه خروجی‌های این سیستم‌ها باهم متضاد باشند. ما ایرانی‌ها نیاز داریم تا با نظام‌های ارزیابی و پردازشی مشترك به راهبردها و خروجی‌های مشترك دست پیدا كنیم. یكی از مهم‌ترین تحولاتی كه لازم است برای ظهور عقلانیت سیاسی و فرهنگ عقلانی صورت پذیرد، آموزش من و دیگران است كه تفاوت‌های فكری یكدیگر را بپذیریم. باید دانست كه كار فكری، اصولی دارد. ما می‌خواهیم رانندگی بیاموزیم، مراحلی را طی می‌كنیم تا مجوزی را به ما می‌دهند تا حق رانندگی پیدا كنیم. در كار فكری، مراحل تسلسلی قابل‌توجهی وجود دارد. اول مجهز شدن به دانش است. در دنیای امروز، عموما با سطح دانش، مهارت، تسلط تحلیلی، توان تصمیم‌گیری و احاطه فرد به زبان خارجی كار دارند. بقیه ویژگی‌ها حوزه فردی و خصوصی محسوب می‌شوند. جهان، جهان مهارت است. به همین دلیل، هزاران ایرانی متخصص و كارشناس در ده‌ها كشور مشغول كار هستند زیرا ایرانی بودن آنها و ملیتشان موضوع شخصی آنان محسوب می‌شود و بالطبع تخصص آنها برای دانشگاه‌ها، موسسات، كارخانه‌ها و شركت‌ها اهمیت دارد. مساله دوم در كار فكری، آمادگی برای پذیرفتن دیدگاه‌های مختلف است، به این معنا كه هركس حق دارد فكر كند، اظهار نظر كند و البته تجزیه و تحلیل كند. اما به كسی كه دانش او بیشتر است باید ارج نهاد. این اصل هم بنیان اخلاقی دارد، و هم بنیان دینی. اظهارنظركردن و تصمیم‌گیری دو موضوع مختلف است. همه حق اظهارنظر دارند ولی در تصمیم‌گیری، دانش تخصصی لازم است. تصور كنید چه اتفاقی می‌افتاد اگر همه خانه‌های خود را می‌ساختند، خوددرمانی می‌كردند، دارو تجویز كرده یا خودشان به خودشان مدرك می‌دادند. من خودم برای خرید خمیردندان مناسب با چند دندانپزشك مشورت كردم. مورد سوم دراصول فكر كردن، سوال‌كردن فراوان است. سوال‌كردن و بهترفهمیدن برای بهتر زندگی‌كردن كلیدی است. من تاكنون در هفت كشور غربی، آسیایی و عربی تدریس كرده‌ام. تفاوت‌های فرهنگی در این كشورها بسیار برای من جذاب بوده است. به درجه‌ای كه كشور پیشرفته‌تر است، سوالات بیشتری از سوی شهروندان پرسیده می‌شود. هر گاه دانش كمتر است، سوال هم كمتر است. برای نوروز 92، سایت تابناك از من خواست تا چارچوبی و نكاتی برای سال جدید در اختیار آنها بگذارم. نكته من این بود كه از جملات زیر بیشتر استفاده كنیم: من نمی‌دانم، من به‌اندازه كافی نمی‌دانم، من باید سوال كنم، من باید اطلاعات خود را بهنگام كنم، من باید مطالعه كرده سپس به شما پاسخ دهم. من باید به كتابخانه رفته و پس از مطالعه پاسخ را به اطلاع شما برسانم. از همه مهم‌تر این است كه بعضی وقت‌ها بگویم من اشتباه كردم و پیش قضاوتی كردم یا بگویم اطلاعات كافی نداشتم تا قضاوت كنم. این فرهنگ باعث می‌شود كه شخص متعادل شده و عادی رفتار كند و درنهایت خود را جایزالخطا بداند. در این حالت، استدلال بر احساسات غلبه می‌كند و به تعبیر مرحوم دكتر صدیقی، انسان منصف می‌شود. باید دانست كه فهمیدن و سپس اظهارنظر كردن نشانه عقلانیت است. مورد چهارم در اصول فكركردن، دستیابی به تعاریف مشترك برای تصمیم‌گیری و حل یك موضوع است. زمانی وجود دارد كه عده‌ای در یك میزگرد شركت می‌كنند و مباحثی را با رویكردهای مختلف مطرح می‌كنند و بعد هم در فضایی مدنی و اخلاقی، به نقد و بررسی دیدگاه‌های هم می‌پردازند. ممكن است یكدیگر را اقناع كنند یا موفق به این كار نشوند. بعد هم خداحافظی می‌كنند و می‌روند. اما تصمیم‌گیری برای حل یك موضوع یا بهبود یك وضعیت با میزگرد فرق می‌كند. سازمان‌ها، موسسات، وزارتخانه‌ها و شهروندان منتظر پاسخ و حل مسائل هستند. حل مسائل محتاج نزدیك‌كردن دیدگاه‌هاست. تا آنكه درنهایت راه‌حل‌هایی دقیق‌تر ارائه شود. مورد پنجم اصول فكركردن؛ راحت بودن با آسیب‌شناسی است. با توجه به تاریخ طولانی استبداد و عادات ناپسند مانند مدح و ستایش افراد، بسیاری ازما از نقد و آسیب‌شناسی ناراحت می‌شویم. نقد، بخش ناخودآگاه ذهن ما را فعال و ناراحت می‌كند. به همین دلیل، بعضی آسیب‌شناسی را توهین تلقی می‌كنند و ناخودآگاه ناراحت می‌شوند. این ما را مجبور می‌كند كه فقط از هم تعریف كنیم و نقد را به حداقل برسانیم. برای كشور ایران كه سابقه تمدنی فراوان دارد و مهد فكر، ادبیات و فلسفه محسوب می‌شود، شایسته نیست كه مساله نقد و آسیب‌شناسی در آن حل نشده باقی بماند. ما اگر سعی كنیم نقد را از شخص تفكیك كنیم رشد خواهیم كرد. اگر برگردم به سوال اصلی حضرتعالی، افزایش دانش سیاسی، پیش نیاز مهم به‌كارگیری اصول فكركردن، تبادل اندیشه و باروری اندیشه است. باید ادعا كرد كه اجماع نظر در دانشگاه هم مفید است و به پارادایم‌سازی منجر می‌شود و بالطبع علم و دانش را انباشتی می‌كند. اما اجماع در حوزه سیاست و تصمیم‌گیری، یك ضرورت حیاتی است. این اجماع موجب می‌شود كشور روبه بهبود اوضاع حركت كند.

یكی از دلایلی كه شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران درمورد علت فاصله زیاد میان دولت‌ها و ملت‌ها در ایران بدان اشاره كردید، بی‌اعتمادی مردم ایران به دولت‌ها در طول تاریخ بوده است. به نظر شما دلیل این بی‌اعتمادی چیست؟ بخش دوم سوال من در مورد نتیجه‌گرا بودن دولتمردان و فعالان سیاسی ایران است. دلیل نتیجه‌گرا بودن فعالان سیاسی ما چه چیزی می‌تواند باشد؟

فكر می‌كنم در چند مورد آموزش‌های بیشتری باید ببینیم. اول، افراد باحوصله‌ای باشیم. تعجیل چه در امور فردی و چه در فرهنگ عمومی و رفتارهای فرهنگ سیاسی به‌طور طبیعی مناسب نیست. البته با حوصله‌بودن تمرین می‌خواهد و از مهدكودك باید شروع شود تا انسان آرام‌آرام، قدم به قدم كارها را به پیش ببرد. توجه داشته باشید آموزش و تغییر امری بسیار سخت است. گفته می‌شود كه وظایف دولت‌ها، عقلانی كردن رفتار است كه از طریق سازوكار‌های عمومی و آموزشی قابل تحقق است. دولت چین به‌واسطه اجرای این آموزش‌ها بسیاردر دودهه اخیر موفق بوده است. اینكه من، شما و همه به‌گونه‌ای باید رفتار كنیم كه دیگران با نقد افكارو دیدگاه‌های ما احساس راحتی كنند. به‌واقع می‌توان گفت كه نقد و آسیب‌شناسی نباید پیامد در پی داشته باشد. ما باید بیاموزیم كه با متانت و آرامش یكدیگر را نقد كنیم. البته نباید عقلانی شدن و فرآیند عقلانی شدن را دست‌كم گیریم. افراد عقلانی، از قوای نفسانی عبور كرده‌اند و با استدلال زندگی می‌كنند. در متون دینی می‌خوانیم كه باید بر خشم فائق آمد تا آنكه در مدارهای ایمانی ورود كرد. هیجان، احساس، كینه، خشم و حسادت ضد عقل و ایمان هستند. لازم است این خصلت‌های منفی برای رشد انسان مدیریت شوند. تا این‌گونه بیماری‌ها اصلاح نشوند، فرهنگ سیاسی و فرهنگ عمومی ما عقلایی نخواهد شد. باید دانست كه ریشه اعتماد در رشد فردی است. مادامی كه افراد برعقل، منطق و انصاف خود متكی نباشند، نمی‌توانند با یكدیگر تعامل فكری كنند. تحقیقاتی را در مورد فرهنگ دوره قاجار انجام داده‌ام و مشاهدات خود را در كتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» آورده‌ام به‌گونه‌ای كه فرض كنید اگر من و شما در رابطه با x باهم اختلاف داریم، نباید y راهم وارد اختلاف خود كنیم. و بعد 2y و 3y را هم به آنها اضافه كنیم. بی‌دلیل نیست كه در منطقه اسكاندیناوی، قوه قضائیه حداقل مراجعات را دارد چون افراد با اختلافات، عقلایی و منطقی برخورد می‌كنند و با هیجان، احساس و حسادت سراغ حل اختلاف نمی‌روند. در متون علمی فرهنگ سیاسی می‌گوییم، بهترین روش برای فهم فرهنگ سیاسی ملت‌ها این است كه مطالعه كنیم با چه روش‌هایی آنان اختلافات خود را حل و فصل می‌كنند. هر وقت من و شما مشاهده كردیم كه نزاع، دشنام و خشم در مناسبات اجتماعی ما ایرانیان به حداقل خود رسید و به‌گونه‌ای كه بتوان ادعا كرد این موارد از بین رفته است. می‌توانیم امیدوار باشیم كه فرهنگ سیاسی عقلایی و اخلاق اسلامی نهادینه شده است. در جهان، عقلانیت و اخلاق عمدتا پایه‌های قانون مدنی و طبیعی دارد. اما در ایران گنجینه دین نیز وجود دارد. عقلانیت می‌تواند از این مبانی نشأت گیرد. بنابراین در جواب پرسش شما باید گفت اعتماد، نتیجه رشد فردی وعقلایی است.

شما در بخشی از كتاب فرهنگ سیاسی ایران گفته‌اید. برای رسیدن به دموكراسی نیاز داریم به لیبرالیسم اقتصادی برسیم. منظورم از لیبرالیسم اقتصادی آزادسازی اقتصادی است. اما برخی ادعا می‌كنند كه دموكراسی بخش كوچكی از توسعه است. آنها می‌گویند ابتدا باید توسعه سیاسی و دموكراسی را هدف قرار دهیم. اما شما ظاهرا به آزادسازی اقتصادی معتقد هستید. به نظر شما اولویت اول برای توسعه ایران چیست؟

البته من دموكراسی را برای ایران تجویز نكرده‌ام و در متونی كه طی 25 سال گذشته تولید شده هیچ‌گاه مدل غربی را برای توسعه ایران مناسب ندانسته‌ام. نه‌تنها برای ایران بلكه برای هیچ كشور توسعه‌یافته‌ای مدل غرب مناسب نیست. معتقدم كه توسعه سیاسی اولویت اصلی ایران نیست. مهم‌ترین مساله در ایران، افزایش سطح كارآمدی است. بایدهوای تهران سالم‌سازی شود، نرخ رشد اقتصادی افزایش یابد، قدرت خرید مردم افزایش یابد، نرخ تورم یك‌رقمی شود، آینده شغلی جوانان بهتر دیده شود، احترام گذرنامه ایرانی افزایش یابد و آرامش در زندگی مردم ایران حكمفرما شود. شما این لیست را تبدیل به یك لیست 100 موردی بنمایید. مسائل ما حل مشكلات مردم است و اولویت، منافع ملی و مصالح مردم ایران است. مباحث دموكراسی و لیبرالیسم اقتصادی در چارچوب فهم مسائل جهانی مطرح شده و به اولویت‌های ایران، ارتباط مستقیمی ندارد. برمی‌گردم به بحث‌های گذشته ما نیاز داریم كه مسائل كشور را در یك لیست بنویسیم، اولویت‌بندی كرده و به صورت هرمی بدان نگاه كنیم. باید به حل مشكلات كلیدی در حوزه اجتماعی و اقتصادی بپردازیم، تا معلول‌ها حل شوند. به‌عنوان مثال، آلودگی هوای تهران نیازمند حل كدام مسائل دیگر است؟ تا آنكه در تسلسل مشكلات، مشكل آلودگی هوا حل شود. ریشه مشكلات اقتصادی ما كجاست؟ باید در ابتدا بنیان‌ها را حل كنیم تا آنكه در نهایت مشكلات میانی و خرد ما حل وفصل شوند. باید گفت كه ما اكنون شرایط لیبرالیسم اقتصادی را نداریم: اقتصاد غیر دولتی، ارتباطات گسترده بین‌المللی، بخش خصوصی قابل توجه، اقتصاد دانش‌بنیان، ارتباط بهم تنیده صنعت با دانشگاه، شایسته‌سالاری در مدیریت‌ها، تخصص‌گرایی در تصمیم‌گیری‌ها، قوه مقننه مقتدر و بسیاری از عوامل دیگر پیش‌نیاز آزادسازی اقتصادی است كه اكنون در ایران به ندرت مشاهده می‌شود.

شما گفتید دموكراسی در ایران به معنای مصطلح آن كه غربی است نمی‌تواند برای جامعه ایرانی تجویز كرد. پس دموكراسی كه فعالان سیاسی ایران از آن نام می‌برند. چه تعریفی دارد؟

واژه دموكراسی و مفهوم دموكراتیك از فرهنگ اروپایی نشأت گرفته است. باید دانست كه دموكراسی الزاماتی دارد: نظام حزبی، رقابت حزبی، نظام تصمیم‌گیری مبتنی برعرف و اقتصاد و معاش عمومی براساس خصوصی‌سازی. ما این ویژگی‌ها را نداریم. تا آنجا كه من به عنوان یك دانشجو مطالعه و تحقیق كرده‌ام همپوشانی تفكر اسلامی با تفكر لیبرال دموكراسی با قدری تسامح زیر 5 درصد است. تعریفی كه اسلام از انسان دارد به لحاظ فلسفی و بنیادی با لیبرالیسم سنخیت ندارد. از این‌رو؛ اولویت‌های ما حل و فصل مسائل اقتصادی و اجتماعی با تمركز بر افزایش كارآمدی باید باشد. اسلام تعاریف مختص به خود را دارد. اسلام با دموكراسی و لیبرالیسم بسیار متفاوت است.

از موانع رشد، توسعه و درنهایت آزادسازی درست اقتصادی در ایران به تعبیر بسیاری از كارشناسان كارتل‌های اقتصادی هستند. یعنی از منابع قدرت اقتصادی‌شان جهت پیدا كردن مشروعیت سیاسی بهره می‌برند. چگونه امكان دارد با وجود این گروه‌ها به افزایش كارآمدی اجتماعی امید داشت؟

در نهایت سرنوشت هر كشوری تابع افزایش سطح آگاهی شهروندان و تشكل آنهاست. در همه كشورها فراز و نشیب‌های قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی وجود دارد. تصمیم نظام حقوقی مبنی براینكه قدرت و اقتصاد در اختیار چه كسانی گذاشته شود اساسی است. ما لازم داریم برای حیات معقول در ایران به اهمیت قوه مقننه و قوه قضائیه هم توجه كنیم. اینكه كارتل‌هایی وجود دارند یا خیر و چه پیامدهایی برای نظام سیاسی دارند؛ درنهایت برمی‌گردد به نحوه توزیع ثروت در جامعه. اینجا باید به چند سوال اساسی پاسخ داد. آیا مردم فرصت مشاركت در كسب و كار دارند یا خیر؟ و یا قوه قضائیه و مقننه تا چه میزان بر قانون و اجرای درست آن اشراف دارند؟

این‌گونه برداشت كردم كه شما در كتاب فرهنگ سیاسی ایران گفته‌اید كه استبداد در فرهنگ سیاسی مردم ایران به دلایل تاریخی غریزی بوده است. چگونه می‌توانیم جامعه را از فاز غریزه خارج و به سمت فاز عقلانیت صعود دهیم؟

اگر اجازه بدهید پاسخ به این سوال را از اینجا آغاز كنم. یكی از آموزش‌هایی كه بسیار جدی می‌گیریم و حتی‌المقدور در كلاس‌های روش تحقیق به آن می‌پردازم اینكه افراد به متن‌هایی كه می‌خوانند اولا با دقت به متن نوشته شده و محتوای آن توجه كنند. ثانیا آنچه را كه خود دوست دارند، برداشت نكنند. متن‌های علمی را باید با دقت خواند. البته خواننده هم باید اظهارات نویسنده را به‌طور صحیح استنباط كند. سپس آن را نقد كرده و تجزیه و تحلیل نماید. جمله‌بندی دقیق علمی كتاب‌های فرهنگ سیاسی ایران و اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار به این صورت است: تداوم فرهنگ هیجان، احساس، كینه‌توز‌ی، خشم و حسادت در سیاست و تاریخ ایران به‌گونه‌ای است كه گویی حالت ژنتیك به خود گرفته است. این به‌معنای غریزی بودن رفتار ما ایرانیان نیست بلكه درجه‌ای از گستردگی این عادات ناپسند را در جامعه ایرانی بیان می‌كند. باید دانست كه هر خصلت منفی البته قابل اصلاح است. انسان با آگاهی، آموزش، كتاب خواندن و تمرین‌كردن می‌تواند بهتر شود. ما ایرانی‌ها هوش تحصیلی بسیار خوبی داریم ولی آموزش اجتماعی نمی‌بینیم. بار دیگر عرض كنم عقلانی فكر و عمل‌كردن خیلی زحمت می‌خواهد. به‌عبارتی فائق آمدن بر نفسانیت، تمرین و ممارست بسیار می‌طلبد. نسبت به ویژگی‌های خود و آشنایی با ضعف‌ها، آگاهی می‌خواهد. بنابراین، از بین بردن عادات بد مانند عصبانی‌شدن و مودب نبودن با آموزش قابل اصلاح است مشروط بر اینكه بدانیم و باور داشته باشیم كه چنین ضعف‌هایی وجود دارد و سپس در پی درمان آنها باشیم. اینكه انسان با استدلال قضاوت كند و ابتدا درك كرده و سپس نظر دهد، زمان و تمرین فراوان می‌خواهد. وظیفه ما این است كه ریشه‌های فرهنگ سیاسی غیرعقلانی را كشف كرده و با مناظره و گفت‌وگو به اجماع برسیم سپس در پی اصلاح و درمان آنها باشیم.

 

 

منبع: روزنامه آرمان - هفتم دی ۱۳۹۲

گله‌هاي استاد شجریان در سالروز زلزله بم؛ ما فراموشكاران، گناهكاريم

 

گله‌هاي استاد آواز ايران در سالروز زلزله بم

 

ما فراموشكاران، گناهكاريم

 

من اين يادداشت را از سر خشم و درد مي‌نويسم. مهم نيست امروز چندمين سالگرد زلزله بم است. مهم نيست كه آلودگي هوا در شهرهاي ما كشنده شده است، مهم نيست كه رودها و درياچه‌ها را نابود كرده‌ايم، مهم نيست كه محيط زندگي را با دست‌هاي خود، حريصانه از بين برده‌ايم و هزار مساله مشابه ديگر، هيچ كدام مهم نيستند. مهم آن است كه فراموش كرده‌ايم. اگر كسي به تقويم نگاهي نيندازد، روز وقوع زلزله بم را به ياد نمي‌آورد. تالاب‌هاي خشك شده را فراموش كرده‌ايم، درياچه اروميه را هم فراموش خواهيم كرد و هولناك‌تر از همه اينكه فراموش كرده‌ايم در كدام سرزمين زندگي مي‌كنيم. فراموش كرده‌ايم كه اين سرزمين زلزله‌خيز، خشك است و كم‌آب و فراموش كرده‌ايم كه نياكان ما در همين سرزمين خشك، چه هوشمندانه، آب را نگه مي‌داشتند. با طبيعت كنار مي‌آمدند و يادشان بود كه در چنين سرزميني چگونه بايد زيست. ما زيستن در اين سرزمين را فراموش كرده‌ايم و هولناك‌تر آنكه نمي‌خواهيم به ياد بياوريم. نياز داريم كه نيشتري‌برداريم و به جان وجدان و روح خود بيفتيم. ما در برابر زلزله بم، گناهكاريم. در برابر جان‌هاي از دست رفته، گناهكاريم.

در پيش چشم مي‌بينم كه مردگان بم- و همه فاجعه‌هاي طبيعي ديگر- بر ما چشم دوخته‌اند و به ما مي‌گويند ما قرباني خانه‌هاي سست شديم و شما كه بعد از ما زنده مانديد، چرا فرزندان به جا مانده ما را فراموش كرديد؟ من از شرم، نگاهم را مي‌دزدم و به زمين خيره مي‌شوم. چه بگويم، بگويم هنوز زندگي بر همان مدار است كه بود؟ بگويم «قهر طبيعت» است؟ آيا فراموشي ما «قهر طبيعت» است؟

آري مهم نيست كه پنجم دي ماه 1382 در بم زلزله آمد. چه تفاوت دارد كه يك سال گذشته باشد يا 10 سال يا 20 سال. مهم آن است كه درد بم در خاطر نماند. وجدان‌ها آسوده‌ و همه سرگرم كار و بار خويش شده‌اند. اگر هم در سالگرد زلزله، يادي از بم مي‌شود، اشعار احساساتي و پرسوز و گداز خوانده مي‌شود. بر خود نهيب مي‌زنم. ما نيازمند نهيبي به خود هستيم.

 

منبع: روزنامه اعتماد - ۷ دی ۱۳۹۲

سخنان استاد در مورد بم در شهر بم

 

بم - ۷ دی ۱۳۸۳

 

با ياد آفريدگار دوستي و مهر. بم فرو ريخت. لحظه‌اي تلخ كه جان‌هاي پاك مجال يگانه زندگي را باخت. روزي تلخ كه بهت سنگين حادثه، آوار شد. سالي تلخ كه روان ما، توان از دست دادن اين همه جان شيرين را مي‌آزمايد. بم فرو ريخت در آن لحظه تلخ، روز تلخ، سال تلخ. سقف‌ها فرو نشست، زندگي مكثي كرد و اندوه اين همه جان باخته، روح و روان ما را با خود برد. اما مردن نه سزاي مردمي بود چنين بزرگ. «دست‌هايي سترگ به ياري آمدند و نيروي زندگي آتش‌وار سر بركشيد. به راستي كه طربناكي زندگي در مرز بود و نبود آدمي شكوه مي‌يابد و نهاني‌ترين رازهاي ناگفته خود را آشكار مي‌كند. بم فرو ريخت و در جان ما گويي چيزي در هم شكست، بسياري رفتند، تا ديگر بار ما را حرمت فراموش شده آدمي به ياد آورند. بم فرو ريخت اما امروز جلوه‌هاي زيباي آغازي دوباره مهرباني را زمزمه سر مي‌دهد. بم فرو ريخت تا در قلب ما اشتياق سوزاني شعله كشد كه چندي است به سردي نشسته است، ... دوست داشتن. دوست داشتن از زير آوار عظيم فاجعه سر بركشيد، مگر فاجعه خود اين نيست كه دوست داشتن را فراموش كنيم!! و مگر اين آن فرجام هولناك نيست كه مهر ورزيدن از خاطر برود!؟...» در فرو ريختن بم يادآورديم كه قلب ما براي دوست داشتن است. چشم ما براي ديدن زيبايي‌هايي است كه خود از خويشتن دريغ داشته‌ايم. تا دل ما را اين صرافت افتد كه اميد، يگانه سرچشمه زندگي است. بم فرو ريخت تا بياموزد انسان را از ياد نبريم. هنرمند مردمي همواره با مردم خويش در حزن و مصيبت‌ها گريسته است. با شادي آنها شادي كرده است. با مردم خويش به ياري ديگران برخاسته و در همه حال هنرمند اصيل شور زندگي را سرودي تازه و پرطنين سرداده است. اكنون نيز بر هنرمندان است كه آتش مهر ورزيدن را برفروزند، دوست داشتن را نگاه سردهند و اميد اين چشمه جوشان شادي و نشاط را در دل‌ها برانگيزانند. ما نيز با جهان مردمي، مصيبت‌ فاجعه را گريستيم. اكنون بر خويش مي‌دانيم و بدانيم كه فرداي ما را رويايي رقم مي‌زند كه در سر مي‌پروريم. ياد بم را نمي‌توان از ياد فرزند هنرمند عزيز موسيقي ايراني، ايرج بسطامي جدا كرد. هنرمندي كه عمر كوتاه خويش را بر سربلندي فرهنگ ايراني پيموده و جز به اين سرزمين و مردم آن دل نبسته بود. هنرمندي كه نامش تا ديرگاه يادآور تلخي حادثه دلخراش خواهد بود.

 

بم - ۷ دی ۱۳۸۳

به بهانه دهمین سالگرد زلزله بم و از دست دادن ایرج بسطامی

 

 


من بلبل عاشقی را می شناختم

که با چهچهه های عاشقانه اش

شبنم های پاک را

به زیر نور آفتاب وا می داشت

من بلبل عاشقی را می شناختم

که تارهای غمناک صدایش را

بر گور خسته هزاران مطرب

به بزم می نشست

من بلبل عاشقی را می شناختم

که قناریهای دل شکسته

چینی دلهاشان را

به صدایش پیوند می زدند

من بلبل عاشق دل نگرانی را می شناختم

که در پناه صدایش

لیلی چادر چشمانش را

به دریای اشک ها می سپرد.

من بلبل عاشق افسرده ای را می شناختم

که قاصدکهای مسافر

زیر سایه صدایش

به آرامش می رسیدند

من بلبل عاشقی را می شناختم

که هرچه درد داشت

که هرچه عشق داشت

که هرجه امید داشت

در جام بلورین صدایش می ریخت.

من بلبل عاشق غمگینی را می شناختم

که در شبی سیاه و طوفانی

صدایش در زیر آوارهای تیره و کهنه

مدفون شد

من بلبل عاشقی را می شناختم که

.....