مباش شاد به این زندگی زود گذر          چرا که عالم جاوید عالم هنر است

مگر زساز همایون دلم شود خرم                 که خود نشانه ای از روی خرم هنر است

 

امروز اولین سالگرد درگذشت استاد همایون خرم است؛ هنرمندی که به ناگاه رفت. روزنامه آرمان زودتر از همه روز پنج شنبه مطالبی از قلم تنی چند از هنرمندان به چاپ رسانده بود و امروز هم روزنامه شرق مصاحبه ای با فرزند استاد به چاپ رسانده است که در اولین سالگشت درگذشت استاد خرم خواندن آن خالی از لطف نیست.

 

همایون خرم؛اسطوره نادره زمان 

شهریار بلوچستانی

بی شک استاد همایون خرم یکی از اسطوره‌های نادر عصر ما بود. در عین اینکه در نگاهش برق شادی و امید می‌درخشید، وجودی سرشار از مهربانی داشت. صبور و بزرگوار بود و با این صفات در خود ضرورتی باطنی برای بیان احساساتش در قالب هنر به وجود آورده بود به طوری‌که در آثارش فریاد عشق شنیده می‌شد. همایون خرم 28 دی ماه دیده از جهان فانی فرو بست و بدون سر و صدا رفت و ما را تنها گذاشت. هنر آفریننده زیبایی و موجد آرامش در جان انسانها و برقرارکننده ریتم قانونمند زندگانی پاک در روح جوامع است و این هنر است که یک ارتباط صحیح احساسی میان هنرمند و مخاطب ایجاد می‌کند. غرایز طبیعی، قوه تخیل، فطرت انسانی، شرایط اقلیمی، زمان و مکان حیات شخص همه و همه عواملی هستند که با اثر خلق شده ارتباطی مستقیم دارند بعلاوه آنچه هنر را در بیان مفاهیم متفاوت می‌کند تفکر آزادانه هنرمند است و این یعنی خلاقیت. هنرمند با مطالعه و کشف ذات خود و در راستای رسالت هنری خویش به دنبال راهی می‌گردد که پریشانی‌ها، بی‌نظمی‌ها و سردرگمی‌های جامعه را کاهش دهد و سعی در ایجاد آثاری دارد که حاصل کارش بتواند روح انسان‌ها را نوازش دهد و آنها را به‌هم نزدیک کند و در شادی و دلتنگی تنهایشان نگذارد. بدیهی است هنرمندی قادر به این تاثیر گذاریست که بر قله جهان بینی زمانه ایستاده باشد.

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد؟

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

استاد خرم به ما آموخت که زیستن با فریاد عشق برای مردم اینگونه او را ماندگار کرده که هر آنگاه یادش از خاطرمان می‌گذرد بی‌اختیار بر زبانمان جاری می‌شود که:

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

 

مدرسی بزرگ و پر حوصله 

بابک شهرکی 

نزدیک به 7 دهه از روزی می‌گذرد که برای نخستین بار مردم صدای ساز او را از رادیو شنیدند که طبق گفته گوینده قرار بود قطعاتی را در دستگاه «همایون» بنوازد. آن زمان استادش «ابوالحسن صبا» که تا به همین امروز درخشان ترین نام در میان اهالی موسیقی ایرانی است، پیش از همه متوجه استعداد و نبوغ شاگردش شده و برای همین او را به رادیو معرفی کرده بودند. حین همان اجرا بود که استاد «حسین تهرانی» که در بوفه رادیو نشسته بود و اعلام برنامه را نشنیده بود، با عجله خود را به استودیوی بی سیم قصر رسانده بود که ببیند چه کسی ساز می‌زند؛ چون از قبل می‌دانست استاد صبا در آن روز اجرایی در رادیو نداشته‌اند. پسرک کوچک چهارده – پانزده ساله را دیده بود که مشغول نواختن ویلونی است. صبر کرده بود برنامه اش تمام شود و از استودیو بیرون بیاید. بغلش کرده بود و پس از تشویق و بوسه، نامش را پرسیده بود. پاسخ شنیده بود: «همایون خرّم».هفتاد سال بعد، چهاردهم تیرماه سال 1391، سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی تهران پذیرای انبوه مردم مشتاقی بود که آمده بودند یک بار دیگر استاد «همایون خرّم» را ببینند و از نزدیک صدای سازش را بشنوند. حالا دیگر او به یکی از بزرگ ترین و تاثیرگذارترین خاطره سازان چند نسل از خانواده‌های ایرانی تبدیل شده بود که هر یک چند آهنگ از او را از حفظ زمزمه می‌کنند و می‌خوانند. آمده بودند یک بار دیگر «همایون خرّم» را ببینند که سال‌ها پیش برایشان «غوغای ستارگان» و «تو ای پری کجایی» را ساخته بود. استاد خرّم هم برایشان نواختند و آنها در حالی که هرگز فکر نمی‌کردند این آخرین باری است که می‌توانند آهنگساز و نوازنده بزرگ کشورشان را از نزدیک ببینند، برای دقایق متمادی استاد را مورد تشویق قرار دادند.در همین برنامه و درست مانند همیشه، استاد خرّم از استادشان «ابوالحسن صبا» یاد کردند و این بار قطعه «در قفس» را به یاد ایشان نواختند. برای شاگردان و آنهایی که استاد خرّم را از نزدیک می‌شناختند، حتی آنهایی که تنها گفت‌وگوهای ایشان را با روزنامه‌ها و رسانه‌ها دنبال می‌کردند، این اخلاق استاد کاملاً آشنا بود که همواره نهایت احترام و حق شناسی را نسبت به استاد صبا به جا می‌آوردند. از میان همه استادان هم دوره و همکارشان در رادیو، تنها مهدی خالدی، فرامرز پایور و همایون خرّم بودند که از ابتدا نزد استاد صبا به فراگیری ساز مشغول شده و تا انتها نیز نزد ایشان ادامه داده بودند. شاید به همین دلیل هم بود که استاد خرّم تا این حدّ خود را مدیون صبا و زحمت‌های او می‌دانستند و در هر برنامه‌ای که به یاد ایشان برگزار می‌شد با کمال اشتیاق شرکت می‌کردند و ساز می‌نواختند . شرح فعالیت‌ها و خدمات استاد همایون خرّم در منابع دیگر یا از زبان خود ایشان آمده است. با مروری بر زندگی پربار ایشان می‌توان دریافت که همواره مشغول «آموختن»، «سازندگی» و «آموزش» بوده‌اند. از کودکی در مکتب استاد صبا به یادگیری پرداختند و خیلی زود در حالی که هنوز پانزده سال هم نداشتند، با اجرای برنامه تک نوازی در رادیو، نوید درخشش استعدادی درخشان در موسیقی را به جامعه ایرانی دادند. همزمان با ادامه تحصیل موفق به اخذ دانشنامه در رشته مهندسی برق شدند. در خدمت سربازی نیز با تشکیل ارکستری کار موسیقی را ادامه دادند و در رادیو ارتش برنامه‌هایی داشتند که از جمله به همکاری‌هایشان با شادروان استاد قوامی می‌توان اشاره کرد. پایان خدمت سربازی و شروع به کارشان در تأسیسات برق سد کرج، همزمان بود با میانه‌های دهه 1330 خورشیدی و ورود ایشان به طور رسمی به رادیو. ابتدا در ارکستر «علی محمد خادم میثاق» به عنوان تک نواز و نوازنده و سپس به عنوان آهنگساز به فعالیت پرداختند و از این زمان بود که کم کم مردم آهنگ‌ها و ساخته‌هایشان را با اجرای خوانندگان معروف رادیو بیشتر شنیدند و هر آنچه می‌ساختند به سرعت در بین مردم فراگیر می‌شد. توفیق بی مانند استاد در مدت زمانی کوتاه باعث شد که بهترین ترانه‌سرایان برای آهنگ‌هایشان ترانه سرایی کنند و ساخته‌هایشان با صدای مطرح ترین خوانندگان رادیو ضبط و پخش شود. نوآوری و ذوق سرشار استاد خرّم باعث شده بود که گمنام ترین خواننده‌ها هم با اجرای آهنگی از ایشان به یک باره به شهرت می‌رسیدند. خلاقیت و سلیقه کم نظیر در کنار احاطه کاملی که به ردیف موسیقی ایرانی داشتند، باعث می‌شد زیباترین ملودی‌ها را بسازند و از همین رو در همه برنامه‌های موسیقی رادیو اعم از برنامه‌های گلها و تک نوازان از اصلی ترین و محبوب‌ترین ارکان آن برنامه‌ها به حساب می‌آمدند.مطالعه آثار ساخته شده توسط استاد خرّم نشان می‌دهد که آثار ایشان در گستره وسیعی از نظر تعداد و تنوع و به گونه‌ای است که حتی بدون حضور خواننده و ارکستراسیون، هنوز بسیار زیبا و تاثیرگذار است. شاید همین عامل سبب شده است که ملودی آهنگ‌های دلنشینی چون غوغای ستارگان، تو ای پری کجایی (سرگشته)، طاقتم ده، مینای شکسته، آوای خسته دلان، در میان گلها، اشک من هویدا شد، منم مجنون کویت، شهزاده رویاها، پیک سحری، در بستر غم، راز دل، از من بگذرید، وای از شب من، رسوای زمانه، ساقی ببین، راز نهفته و... هیچ گاه رنگ فراموشی نگیرد و هر بار برای شنونده احساس تازگی به ارمغان آورد. ارزش هنری تک تک آثار همایون خرّم به حدّی است که حتی اگر آهنگی را برای فیلمی ساخته باشند، بی درنگ آن آهنگ به مجموعه موسیقی اصیل ایرانی راه پیدا کرده و چه بسا در برنامه گلهای رنگارنگ اجرا شده باشد. آشناترین نمونه این آثار «شهزاده رویاها»ست که پس از پخش در فیلم «دالاهو» به سرعت در بین مردم فراگیر شد و تا همین امروز هنوز هم مورد بازخوانی و توجه است. نمونه دیگر آهنگ «مرا رها کن» که با نام «پریشان» نیز معروف است، نخستین بار در فیلم «دنیای پُرامید» اجرا شد و اندکی بعد به برنامه گلها راه پیدا کرد و در گلهای رنگارنگ شماره (575) با ارکستر بزرگ اجرا شد. این «نو بودن» و «فاخر بودن» ویژگی تمام آثار همایون خرّم است و بی گمان زمان نشان خواهد داد که تا صدا هست، همه این آثار نیز جاودان خواهد بود؛ آثاری که خلق تنها یکی از آنها کافی است تا فردی را به عنوان یک آهنگساز برجسته در فرهنگ یک مملکت برای همیشه تثبیت کند.در میان ترانه سرایان رهی معیری، رحیم معینی کرمانشاهی، تورج نگهبان، بیژن ترقی، کریم فکور، بهادر یگانه، هدایت‌ا... نیّرسنا و محمدعلی شیرازی سهم عمده‌ای در سرودن کلام روی آثار همایون خرّم داشته‌اند، هر چند برخی دیگر از شناخته شده ترین آثارشان همراه با کلام بزرگانی چون سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نظام فاطمی، عبدا... الفت و ... است. تسلّط کم نظیر استاد به ادبیات و شعر فارسی باعث شده بود که خود روی برخی از اشعاری که می‌پسندیدند آهنگسازی کنند. نمونه درخشان این جنبه از هنر همایون خرّم را می‌توان در آهنگ «آمد اما» روی شعری از ابوالحسن ورزی، «یوسف گم گشته» روی غزلی از حافظ یا «بهار غم انگیز» روی سروده‌ای از جناب ابتهاج شنید و دریافت کرد.همچنین علاقه وافر ایشان به موسیقی باعث شد تا ابتدا تئوری موسیقی را نزد «ناصر حسینی» و سپس‌هارمونی و مبانی ارکستراسیون را در مدت کوتاهی نزد استاد «فریدون فرزانه» آموزش بگیرند و خود شخصاً بسیاری از ساخته‌هایشان را تنظیم و اجرای آنها را رهبری کنند. دلپذیرترین این تنظیم‌ها را می‌توان در برنامه‌های گلهای رنگارنگ و اجرای آثاری چون «به هر که دل بستم»، «ساقی ببین»، «در بستر غم»، «ای بی خبران» و «طاقتم ده» شنید که به خوبی گواه ذوق استاد در تنظیم آهنگ و ارکستراسیون به شمار می‌روند. تسلط همایون خرّم به ردیف و آشنایی کامل با توانمندی‌های ساز ویولن در موسیقی ایرانی از ایشان یک «بداهه نواز» به معنای درست کلمه ساخته بود. در نواختن ساز، چنانچه استاد صبا توصیه کرده بودند، به «معرفت» کامل رسیده بودند و نوای سازشان حالت گفت‌وگویی نکته پردازانه و در عین حال عارفانه داشت. خلق فرازها و ملودی‌های دلنشین «در لحظه» باعث شده بود که شناخته شده ترین استادان و هنرمندان رادیو نه تنها در برنامه‌هایی نظیر تک نوازان با ایشان مشتاقانه همکاری کنند که گاهی ضبط‌های استودیویی چند ساعته با هم داشته باشند. از آن جمله به دونوازی‌های استاد خرّم با استادان «جواد معروفی»، «جلیل شهناز» و «فرهنگ شریف» می‌توان اشاره کرد که ساعت‌ها با یکدیگر اجراهای هنرمندانه داشته‌اند و خوشبختانه بیشتر آنها به یادگار مانده است.افزون بر آهنگسازی و سازنوازی‌های مختلف، مدت‌ها نیز سرپرست و آهنگساز برنامه موسیقی اِف – اِم رادیو بودند که با شرکت برترین نوازندگان و خوانندگان زمان تهیه و پخش می‌شد و تا زمانی که ادامه داشت به حدود هشتاد برنامه رسید. با یک نگاه ساده به آرشیو موسیقی رادیو می‌توان متوجه شد که استاد خرّم در حدود یکصد برنامه از مجموعه برنامه‌های گلها مانند گل‌های رنگارنگ، گل‌های تازه، یک شاخه گل، برگ سبز و موسیقی ایرانی به عنوان آهنگساز و نوازنده حضور داشته‌اند و در کنار آن در ده‌ها برنامه تکنوازان نیز از ابتدای شکل گیری آن برنامه به اجرای ساز پرداخته‌اند. علاوه بر آن در برنامه‌هایی چون «شاعران قصه می‌گویند» نیز به عنوان سرپرست و آهنگساز حاضر بوده‌اند و در مجموع بیش از دویست آهنگ از ایشان با صدای خوانندگان مختلف به یادگار مانده است. بحث ویژگی‌های موسیقایی و بررسی ظرافت‌های هنری هر یک از این آثار مجال دیگری می‌طلبد که امیدوارم در آینده پیش آید.از همه اینها که بگذریم، همایون خرّم مانند استاد خود مدرّسی بزرگ و پُرحوصله بود. تدریس را از چند دهه پیش شروع کرده بود و در همان زمان هم از استادان تراز اول هنرکده موسیقی (دانشکده موسیقی) به شمار می‌آمد. کار تألیف و نوشتن ردیف دوره عالی موسیقی خود با نام «نوای مهر» را در همان زمان‌ها به پایان برد که در دو بخش جداگانه چپ کوک و راست کوک منتشر شده است. خود ایشان هدفشان را از نوشتن این ردیف، آشنایی هنرجو با مبانی بداهه نوازی بیان کرده‌اند. به تدریس هنرجویانشان عشق می‌ورزیدند و برنامه منظم کار با شاگردان و برگزاری کلاس‌های درس را تا آخرین روزها نیز ادامه دادند. خوشبختانه در همین سال‌های اخیر کار اجرا و انتشار ردیف‌های ویولن استاد صبا و نیز ردیف خودشان را به انجام رساندند که به حق کاری بزرگ و برای هنرجویان ضرورتی مغتنم و یادگاری بسیار ارزشمند به شمار می‌رود. آنچه شخصاً از کلاس استاد به یاد دارم، به غیر از همه آنچه مربوط به تدریس یک استاد عالی مرتبه مانند «همایون خرّم» می‌شود اینکه در عین حال که مواظب بودند شاگرد از حیطه موسیقی اصیل ایرانی و «درست نواختن» خارج نشود، اما هیچ گاه تحکم یا حتی به صورت ضمنی اصراری نداشتند که شاگردان حتماً از سبک ایشان در نوازندگی پیروی کنند. بر عکس همیشه تشویق به ابداع و سازندگی می‌کردند و از تقلید بر حذر می‌داشتند. اساس کار استاد هم همان کتاب‌های هنرستان، ردیف‌های موسیقی استاد صبا و ردیف موسیقی خودشان بود و اعتقاد داشتند تکنیک باید در خدمت موسیقی ایرانی باشد.آنچه از استاد همایون خرّم در یک جمله می‌توانم بگویم اینکه استاد معلمی دلسوز، نوازنده‌ای مبتنی بر اصول و خلاق و آهنگسازی تکرار نشدنی بودند. بسیار خوشحالم که در سال‌های اخیر کتاب خاطرات استاد به نام «غوغای ستارگان» با کوشش دوست عزیزم «علی وکیلی» که او نیز افتخار شاگردی استاد را داشته است، منتشر شد که به کمک آن می‌توان با زندگی و فعالیت‌های هنری همایون خرّم تا حدّ زیادی آشنا شد.برای من که از کودکی مکتب استاد را درک کرده بودم و بدون شک همواره خود را مدیون پرورش و تعلیم ایشان می‌دانم، دردناک ترین اتفاق از دست دادن استاد مهربان و بزرگوارم بود. غم درگذشت استاد بسیار سنگین است به‌ویژه اینکه تا همان روزهای آخر با هم در تماس بودیم. استاد برای بازخوانی برخی آثار گذشته و اجرای چند کار تازه، گاهی به استودیوی ما می‌آمدند و اکنون یک سال است که از آن دیدارها و محبت‌های استاد محروم شده ام. کمترین کاری که پس از درگذشت استاد توانستم انجام دهم این بود که تعدادی از آثار ایشان را اجرا و در مجموعه‌ای به نام «گلهای خرّم» منتشر کردم تا بدین طریق مراتب حق شناسی خود را به ایشان بیان کرده باشم. همچنین با باور به این اصل که هیچ گاه نمی‌توان جای خالی استادی چون ایشان را پر کرد، کار تدریس کلاسشان را در همان محل سابق ادامه داده ام.این یک سال بسیار سخت گذشت اما باور دارم انسان‌های بزرگ چون «همایون خرّم» هرگز نمی‌میرند. می‌دانم که اکنون و برای همیشه در اوج آسمانها هستند اما از همین جا برایشان پیام می‌فرستم که استاد عزیز همیشه دوستت داریم و نوای مهرت همواره در جان‌ها و یادهایمان زنده است.

 

منبع: روزنامه آرمان - ۲۶ دی ۱۳۹۲

 

نیم‌قرن فعالیت موسیقی همایون خرم در گفت‌وگو با «رضا خرم»:

«سایه»، «تو ‌ای پری کجایی» را برای ملودی پدرم نوشت

«تو ‌ای پری کجایی»، «رسوای زمانه»، «غوغای ستارگان»، «آمد اما»، «از من بگذر» و ده‌ها قطعه به یادماندنی دیگر که در ماندگاری به ترانه‌های فولکلور ایرانی شانه می‌زند، ساخته ذوق و خلاقیت «همایون خرم» بود؛ هنرمندی که «ابوالحسن صبا» توانایی‌‌هایش را در موسیقی کشف کرد و «معرفت موسیقی» به او آموخت و برنامه محبوب «گلها» با او جان تازه‌ای گرفت. خرم تقریبا 50‌سال برای موسیقی ایرانی نوشت و اگرچه ساعت 10 شب 28 دی ‌سال 91 علایم حیاتی‌اش قطع شد، اما با ساخته‌هایش برای همیشه در دل و زبان مردم ایران جاودانه ماند. به بهانه ‌سالروز درگذشت مرحوم خرم با «رضا خرم» یکی از فرزندانش، درباره زندگی شخصی و خاطرات همایون خرم گفت‌وگویی انجام داده‌ایم. او به‌تازگی کتابی با عنوان «بس نکته غیرحسن بباید» درباره جنبه‌های اخلاقی و فردی پدرش نوشته است که همزمان با کنسرت «ارکستر آکادمیک تهران» در تالار اندیشه حوزه هنری عرضه خواهد شد. دو شب کنسرت روزهای 28 و 29دی با گلچینی از آثار مرحوم خرم و برای بزرگداشت او روی صحنه خواهد رفت.

در کتاب «بس نکته غیرحسن بباید»، به جنبه‌های اخلاقی و شخصی متمایز پدرتان اشاره کردید، عصاره این ویژگی‌ها چیست؟

در یک کلام اخلاق. البته اخلاق موضوع جامعی است و مهم‌ترین ویژگی اخلاقی پدرم تواضع ذاتی او بود. این اخلاقش تصنعی نبود. بعضی بسیار متواضع‌ هستند، اما تواضع‌شان از غرور خیلی بدتر است. او ذاتا متواضع بود؛ چون اصلا خودش را بزرگ نمی‌دید که تکبری هم داشته باشد. علاوه بر این پشت کسی حرف هم نمی‌زد. یک‌بار ندیدیم که کسی را تکذیب کند. یادم هست یک‌بار فردی آمد و از یک نوازنده‌ای انتقاد کرد که کارش را بلد نیست. اما پدر به جای تاییدش گفت: «از تو که نمی‌زنی که بهتره!» همیشه نکات مثبت را می‌دید. اینها همیشه نتیجه تزکیه‌ای بود که انجام داده بود. عزت نفسی به دست آورده بود که این مسایل برایش اهمیت نداشت. پدرم همیشه می‌گفت استاد صبا یک معلم بی‌نظیر است و هنرمندی بی‌همتا. اما غیر از وجوه هنری، همیشه درباره استاد صبا می‌گفت او یک درویش‌صفت واقعی و بسیار مهربان بود. به اعتقاد پدرم، صبا در عین توانایی فوق‌العاده، بسیار متواضع بود و اگر کسی او را در خیابان می‌دید فکر می‌کرد یک فرد بسیار معمولی است.


چه چیزهایی از استاد صبا را برایتان نقل می‌کردند؟
چند خاطره خیلی در ذهنم مانده. پدر من چثه ریزی داشت و مخصوصا وقتی که پیش استاد صبا رفتند، تقریبا 10‌ساله و خیلی هم کوچک‌تر بودند. آن زمان ویولن کوچک و «دوچهارم» نبود و همه ویولن‌ها «چهارچهارم» و بزرگ بود. پدرم می‌گفت ویولن را که دستش می‌گرفت، تقریبا هم‌قد ویولن بود و با آن یک مثلث قائم‌الزاویه تشکیل می‌داد. تصورش هم این بود که استاد صبا وقتی انگشتان او را ببیند، می‌گوید این انگشتان کوچک به درد ویولن نمی‌خورد. تعریف می‌کرد اولین روز آموزش، استاد صبا به او گفته بود: «باباجان انگشتاتو ببینم.» بعد هم گفته بود: «شروع کنیم تا ببینیم چی می‌شه.» از اولین روز تا روز آخر هم پدرم را همان باباجون صدا کرده بود، نه همایون، نه خرم و نه مهندس و هیچ‌چیز دیگری. یک خاطره، به تعبیر خودشان «معرفت موسیقی» بود. پدرم تعریف می‌کرد که همه کتاب‌ها و ردیف‌ها را پیش استاد صبا تمام کردم و یک روز گفتم استاد چه کنیم. صبا گفته بود: «هیچی دیگه تموم شد.» خلاصه پدرم سماجت می‌کنند و استاد صبا می‌گوید: «از این به بعد اگر می‌خواهی ادامه بدی، دیگه نت و دفتر را باید بذاری کنار. این دیگه معرفت موسیقی است.» تعریف می‌کرد که من در آن سن و‌سال، تنها تصورش از معرفت این بود که می‌گفتند جاهل‌های قدیمی معرفت دارند. بعد فهمیدیم که معرفت منظور صبا؛ شناخت، آگاهی و عشق به موسیقی است. همیشه این مصرع را از حافظ مثال می‌زد: «بشوی اوراق اگر همدرس مایی/که درس عشق در دفتر نباشد.» این یعنی بتوانید یک آهنگساز خوب، بداهه‌نواز و خلاق متفاوت از نوازندگی صرف باشد. بابا می‌گفت کسی که همان چیزهایی را بزند که قبلی‌ها زده‌اند، این ضبط صوت است. خلاصه تا مدت‌ها، همچنان پیش استاد صبا می‌رفتند و ساز می‌زدند. به قول پدرم خودمان می‌دانستیم چه‌کار می‌کنیم، مثلا نتیجه‌اش آن شد که پدرم در گوشه بیداد همایون چقدر آهنگ ساخته.


مثل اینکه مرحوم خرم تا روزهای آخر هم همچنان ساز را زمین نمی‌گذاشتند.
بله. ایشان 28دی فوت کردند و تا هفته اول دی شاگردانش می‌آمدند و می‌رفتند. پیش از آنکه حالش بد شود، آقای «بردیا صدرنوری» صحبت کرده بودند که کنسرتی با پدرم بدهند. برای همین هم برای تمرین می‌آمدند اینجا. 10روز مانده به فوتش، ساعت سه بعدازظهر، پدر وقت شیمی‌درمانی داشت و ساعت پنج هم با آقای صدرنوری قرار تمرین. فکر کردم که قرار تمرین را کنسل کرده. گفتم: «بابا شیمی‌درمانیه‌ها اذیت می‌شوید.» گفت: «حالا که خوبیم. کنسل نکن.» خلاصه برگشتیم و به تمرینش رسید و فقط به خاطر جای سرم‌ها روی دستش نمی‌توانست ویولن دست‌ بگیرد. باور کنید اگر کسی با ایشان می‌نشست احساس می‌کرد که او تا آخر دنیا زنده است. دو، سه روز مانده به فوتش در بیمارستان، خواهرم بهشان می‌گفتند بابا حالا با شما کار داریم‌ها، حداقل 20‌سال دیگه باید باشید. با همان وضعیت که حرف‌زدن برایش مشکل بود، با خنده می‌گفت یک صفر هم بذار جلوش. اما از طرف دیگر برای مردن آماده بود و همه‌چیزش آماده بود.


آقای خرم از آهنگسازان محبوب برنامه گلها بودند، پس از انقلاب چه می‌کردند؟
بله. بالاجبار خانه‌نشین شدند که تقریبا بیشتر از 15‌سال طول کشید. متاسفانه باید بگویم که بسیاری رقبای هنری، افرادی مثل پدرم را کنار گذاشتند. تمام برنامه گلها را چهار ویولنیست می‌گرداندند؛ پدر بنده، آقای علی تجویدی، پرویز یاحقی و حبیب‌الله بدیعی. دیدند نمی‌توانند که بگویند فلانی یا آن دیگری نباشد، بهترین راه را در این دیدندکه بگویند ویولن‌ساز غربی است و نباید باشد. به‌قول پدرم، هر ‌سازی را که از موسیقی حذف کنید، جفا به موسیقی است و بعد هم رادیو و تلویزیون چیزی شد که امروز هست. البته پدرم آدم ناامید یا گوشه‌گیری نبود. فعالیت می‌کرد و آهنگ می‌نوشت. البته کارهایش سفارشی نبود. ممکن بود در عرض یک‌سال چیزی نسازد و در عرض یک هفته چندین آهنگ بنویسد. خودش می‌گفت باران نت است و من باید جمع کنم. ضمنا از ‌سال 64 آموزش موسیقی را در خانه به صورت جدی هم شروع کرده بود.


افراد مبتدی را هم قبول می‌کردند؟
از این ژست‌ها نداشت که برو پیش 10 تا استاد دیگه و بعد بیا پیش من. می‌گفت اگر کسی علاقه داشته باشد، می‌فهمم. اگر هم کسی نخواهد خودش ول می‌کند. یعنی از همان‌سال 64 تا دو، سه‌هفته به فوت‌شان هفته‌ای دوروز در خانه چندین ساعت آموزش می‌دادند و خودشان را مسوول می‌دانستند. الان هم بسیاری شاگردان خوب دارند که در داخل و خارج کشور کار می‌کنند.


از چه زمانی گوشه‌نشینی تمام شد؟
البته هیچ‌وقت که گوشه‌گیری نداشتند، اما از ‌سال 75 فعالیت اجتماعی‌شان از سر گرفته شد. اتفاقا همین آقای مرادخانی که معاون هنری وزیر هستند، رییس دفتر موسیقی بودند. ایشان ترتیبی دادند تا یک کنسرت ویولن برگزار شود. آقای مرادخانی خودشان جالب تعریف می‌کنند. می‌گفتند ما فکر کردیم تنها کسی که می‌تواند بیاید و کسی هم نمی‌تواند ایرادی بگیرد، آقای خرم است. بابا قبول کردند اما گفتند که خواننده‌ای نمی‌خواهند و تنها شرط‌شان آن بود که یک نوازنده پیانو که آن هم خانم باشد، همراهی‌شان کند. برای اینکه می‌خواستند خانم‌ها هم روی صحنه بیایند. آن زمان قبول‌کردن شرایط سخت بود، اما در نهایت با خانم «فریبا جواهری» در تالار وحدت برای سه شب کنسرت دادند و با آنکه هیچ تبلیغاتی صورت نگرفته بود، واقعا استقبال عجیب بود. فکر کنم در عرض چند ماه 16برنامه با خانم جواهری اجرا کردند. نه روزنامه و نه بیلبورد‌ی، اما خیلی صدا کرد.


غیر از این آثار، کارهای دیگری هست که روی کاغذ مانده باشد؟
از پدرم روی کاغذ ملودی‌های زیادی دارم که همه را مرتب و دقیق با تاریخ اثر نوشته است. اما هشت اثر هست که کامل ساخته است؛ یعنی آهنگ کامل همراه با جواب ارکستر و شعر. دو شعر متعلق به آقای «بیژن ترقی» و مربوط به قبل از فوت ایشان است، یکی هم مربوط به‌سال‌های قبل انقلاب است که سایه آقای «هوشنگ ابتهاج» رویش شعر گفته‌اند. دو شعر را آقای اکبرزاده، یکی را هم آقای شیرازی گفته‌اند و یکی هم شعر‌ای ساربان سعدی است. سه‌تای اول را زمانی که زنده بودند، اجرا شد و برای پنج‌تای دیگر هم منتظر موقعیت مناسب هستیم.


این سه اثر به زودی منتشر می‌شوند؟
ضبط شده، اما فعلا قرار نیست منتشر شود.


از برنامه گلها چه خاطراتی برایتان می‌گفتند؟
وقتی برنامه گلها اجرا می‌شد، ما کم سن و‌سال بودیم و پدرم هم عادت نداشت، در خانه حرف کار را بزند. اما بعدها چیزهایی تعریف می‌کرد. یک خاطره‌شان مربوط به برنامه «گلهای تازه» و قطعه «تو‌ ای پری کجایی؟» است یعنی زمانی که آقای ابتهاج مسوول موسیقی رادیو بودند. می‌گفت ملودی این کار، از آنها بود که یکدفعه ملودی‌اش کامل آمد، برخلاف بعضی کارهایی که سخت آنها را ساخت. مثل قطعه «آمد اما در نگاهش». پدرم می‌گفت برایم راحت بود که یک چیز ساده بسازم، اما هر کار می‌کردم راضی نمی‌شدم. می‌نوشتم و پاره می‌کردم. اما پری کجایی را طی یک شب تا صبح نوشت، کامل. خود ملودی، مقدمه و جواب ارکستر. صبح تمام می‌شود و به آقای ابتهاج می‌دهند. چون آقای ابتهاج از پدرم خواسته بودند که.


که روی اشعارشان ملودی بنویسند؟
نه اتفاقا برعکس. در بیش از90 برنامه گلها، اول ملودی ساخته می‌شد و بعد شاعر رویش شعر می‌گذاشت. ملودی تو ‌ای پری کجایی ساخته شد، بدون هیچ کلامی و بعد برای آقای ابتهاج می‌خوانند.


آقای ابتهاج این شعر را برای همین قطعه ساختند، قبلا آن را ننوشته بودند؟
نه. شاید در ذهن‌شان چیزی داشته‌اند، اما بر مبنای آن آهنگ کلام را نوشتند و بر اساس سیلاب‌هایی که آهنگ بهشان می‌داده، شعر را نوشته‌. آهنگسازان خوب می‌گویند شعر آنها را محدود می‌کند. شعر یک وزنی دارد که آهنگساز باید آن وزن را بشکند. پدرم می‌گفت این کار سختی است.


یکی از ویژگی‌های آثار آقای خرم، ملودی‌های متفاوت و آشنای اوست. آنطور که آدم احساس می‌کند که اصل ملودی، یک ملودی فولک بوده و آقای خرم آن را بسط داده‌اند
بله. کارهای او خیلی متنوع است. از یک طرف کارهایی دارند که آدم احساس می‌کند فولکلوریک است و از طرف دیگر کارهای بسیار مدرن، مثلا یک کاری بوده به اسم «شهزاده رویاها» که اواخر اجرا شد و بسیار به‌روز است. حتی آهنگ‌های پاپ بسیار زیبایی ساخته‌اند که پدرم می‌گفت حالا نگذار اینها منتشر شود، آنها را وقتی 30‌ساله بودم ساختم و الان سن و‌سالی دارم. می‌گفتم: «بابا خیلی قشنگه.» می‌گفت: «نه حالا می‌گویند آقای خرم در 80‌سالگی آهنگ پاپ می‌سازد.»

 

منبع: روزنامه شرق - ۲۸ دی ۱۳۹۲