تاج اصفهانی بقلم استاد شجریان

 

استاد شجریان به همراه تاج اصفهانی - ۱۳۵۹

 

سیزدهم آذر برای بسیاری از اهالی موسیقی روز غمبار و فراموش ناشدنی است؛در این روز یکی از اساتید موسیقی را از دست داده ایم. استاد جلال تاج اصفهانی در این روز چهره در نقاب خاک کشیدند و جامعه موسیقی را تنها گذاشتند. مقاله ای به قلم استاد شجریان در وصف و زندگی زنده یاد تاج، سالیان پیش نگاشته و به چاپ رسیده بود. در سی و دومین سالگرد درگذشت ایشان هر چه مطالب و کتابهای مختلف را جستجو کردم؛متنی زیباتر از این را نیافتم که بتواند تاج را معرفی نماید.پس در ساگرد درگذشت ایشان متن مذکور در پی می آید...

 

روز آدینه سیزدهم آذرماه 1360 ساعت 9 شب تاج‌سر و سرتاجوران آواز ایرانی، استاد جلال تاج اصفهانی در سن 85 سالگی(به گفته خود استاد،در یک ماه قبل از فوتشان) دیده از دیدار این جهان پرآشوب و محنت‌بار فرو بست و مرغ روحش از عرصهء خاک به عالم‌ افلاک پرواز کرد.با مرگ تاج،دوستداران هنر و عاشقان موسیقی اصیل ایرانی و همچنین خیل عظیم‌ دوستان و شاگردان این استاد کم‌نظیر و بی‌بدیل سوگوار و عزادار شدند.با مرگ تاج صدائی‌ خاموش شد که بیش از 70 سال در همه جا و به خصوص در شهر اصفهان،شهر نور و گنبدهای‌ فیروزه‌ای رنگ طنین‌افکن بود.صدائی که سالها و سالها در محافل انس و خلوت یاران صافدل و پاکدل به سادگی و صداقت جاری بود.این صدا در بیشه‌زارها و باغهای حاشیه زاینده‌رود از آبریز«چلگرد»بر ناحیه زردکوه تا کشتزارهای«ورزنه»در کنار بستر زنده‌رود یعنی مرداب‌ گاوخونی همانسان جاری بود که در روستاهای خشک و بی‌آب حاشیهء کویر تا مرز همسایگی‌ یزد.این صدا همان صدای آشنائی بود که نیم‌شب بر گلدسته‌های آستان ملک پاسبان سلطان خراسان ثناگوی سلطان عارفان جهان بود و به هنگام پگاه بر مناره‌های گنبد سالار شهیدان در کربلای معلی مردم را به نماز حسین بن علی علیه السلام می‌خواند. این صدا صدای تاج است که هنوز هم در دلها و سینه‌ها بانگ می‌کند و انگار که او از 50 سال پیش به این‌سو همواره سوگنامه سالهای آخر عمرش را زمزمه می‌کرده است و حالا وقتی که صفحهء 33 دور قدیمی او را می‌گذاری و می‌شنوی،این سوگ غمناک او باورت‌ می‌شود وقتی که می‌بینی او با کلام شیخ اجل سعدی در دستگاه همایون می‌خواند: گر تو خواهی که بجوئی دلم امروز بجوی‌ ور نه بسیار بجوئی و نیابی بازم و اگر بپذیریم که در این جهان فانی«تنها صداست که می‌ماند»تردیدی نخواهیم‌ داشت که وجود صادقانه و معنوی تاج همراه با آوایش و نفس گرمش که در شاگردانش دمیده‌ است همچنان تا بی‌نهایت باقی و جاری خواهد بود. همچنان که در آغاز کلام گفته آمد،استاد جالا تاج پس از 85 سال زندگی سرانجام‌ پس از چند ماهی افسردگی و آزردگی به علت ناراحتی قلبی در خانهء مسکونی و ساده‌اش در اصفهان(کوچه تاج،حد فاصل بین خیابانهای اردیبهشت و آذر)چشم از جهان فروبست. جز فرزندان و بستگان نزدیک استاد که لحظه به لحظه شاهد خاموشی تاج بودند؛اولین‌ کسانی‌که بر بالین او آمدند؛استاد حسن کسائی(استاد نی و یار دیرینه و قدیمی تاج)و آقای‌ رمضان ابو طالبی(از دوستان بسیار صمیمی و قدیمی تاج که در بین اهل هنر و هنردوستان به‌ «شاطر رمضان»معروف است)بودند. فردای آن روز یاران و دوستان تاج همه جمع شدند و چون به علت تشییع و تدفین‌ شهدای گلگون‌کفن جنگ«بستان»امکان تغسیل در غسالخانه شهر نبود؛تاج را دوستانش در حوض‌خانه مسکونی‌اش غسل دادند و کفن کردند و جنازه‌اش بر دوش همین دوستان تا گورستان تخت پولاد حمل شد و در آنجا او را در میان اشک و فغان یاران و بستگان در تکیه‌ «سید العراقین»و در جوار قبر خواهر و پدرش به خاک سپردند.

بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی‌      در سینه‌های مردم عارف مقام ماست

زندگینامه تاج

در سال 1282 شمسی(برابر شناسنامه)خداوند به شیخ اسماعیل واعظ اصفهان که به‌ «تاج الواعظین»معروف بود؛فرزندی عطا کرد که نامش را«جلال»گذاشت.شیخ اسماعیل پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گیرائی که داشت از حنجره‌ای داودی و صدائی دلنشین نیز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق‌ زمانش با گوشه‌ها و ردیف‌های آوازی ایران نیز آشنائی پیدا کرده بود. جلال فرزند شیخ اسماعیل هم،صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود،این موضوع‌ را اهل خانواده همه می‌دانستند ولی چون جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده‌ بود،پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت. عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید.پدر او را به مدرسه«علمیه»سپرد.این مدرسه در بازارچه رحیم خان نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود و با منزلشان فاصله چندانی نداشت.در مدرسه به خاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت کلام الله مجید را به او واگذار کرده بودند.یک روز عصر وقتی که جلال 9 ساله از مدرسه برمی‌گشت؛با خود اندک‌اندک زمزمه می‌کرد و این زمزمه تا نزدیک در منزل ادامه داشت.غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول،امروز در منزل است و صدای او را شنیده.وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل‌ حیاط گذاشت؛پدرش او را صدا کرد؛رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد.درین هنگام‌ پدر با چهره‌ای گشاده و ملاطفت‌آمیز به فرزند گفت:«جان پدر!تو صدایت خوب است و قشنگ آواز می‌خوانی.من صدایت را شنیدم؛حالا هم کمی برای من بخوان.»وقتی جلال با صدای لرزان اندکی برای پدرش خواند؛پدر دستی به سرش کشید و بوسه‌ای از مهر بر پیشانی‌اش زد و گفت:«برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست تو باید تعلیم هم‌ ببینی...!. آن روزها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود«تاج‌زاده»می‌گفتند. جلال تاج‌زاده از 9 سالگی تعلیم آواز را شروع کرد.ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول‌ ردیف‌ها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم«آ سید عبد الرحیم اصفهانی»استاد مسلم آواز آن‌ زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشه‌ها را یاد گرفت.پس از مرحوم آ سید عبد الرحیم؛ پدر تاج برای اینکه او را با گوشه‌های سازی در ردیف‌ها نیز آشنا کند؛تاج را به خدمت‌ شادروان«نایب اسد الله»نی‌زن معروف برد.تاج زمانی نسبتا طولانی در خدمت نایب اسد الله‌ نکته‌ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت. آخرین استادی که تاج بنا به توصیه پدر؛برای تکمیل گوشه‌ها و ردیف‌ها به خدمتش‌ رفت مرحوم شادروان میرزا حسین ساعتساز معروف به«خضوعی»بود و تاج پس از اتمام‌ فراگیری نزد این استاد،دیگر در آواز سرآمد شده بود و اندک‌اندک در محافل می‌خواند و اینجا و آنجا همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن می‌گفتند.

اولین تجربه آوازخوانی با ساز

تاج در نوجوانی با مرحوم حسین خان اسماعیل‌زاده استاد معروف و مسلم کمانچه(دائی‌ استاد اصغر بهاری)آشنا می‌شود و اولین باری که قرار بوده است به همراه ساز حسین خان آواز بخواند؛حسین خان ساز را کوک می‌کند و هنوز جمله اول را نزده؛تاج با عجله درآمد آوازمی‌کند.مرحوم حسین خان اسماعیل‌زاده با لبخندی می‌گوید:«پسرم در خواندن اینقدر عجله‌ نکن،صبر داشته باش تا من درآمد بکنم،بعد کمی بیشتر صبر کن تا چهار مضرابی هم بزنم‌ وقتی که مجلس سرحال آمد و خودت هم کاملا سر ذوق آمدی؛آنوقت شروع کن به خواندن‌ تازه آنوقت هم با حوصله و طمانینه بخوان تا مردم فرصت شنیدن و لذت بردن از ریزه‌کاریهای‌ آوازت را داشته باشند

هم‌آوازهای تاج

تاج همیشه از آواز مرحوم آ سید عبد الرحیم اصفهانی و مرحوم میرزا حسین ساعتساز (خضوعی)با تجلیل و گرامیداشت فراوان یاد می‌کرد و به خصوص می‌گفت:«صوت داود نبی‌ در حنجره و صدای استادم مرحوم آسید رحیم تجلی می‌کرد و ممکن نیست کسی دیگر بتواند مانند او به این خوبی بخواند.»جز این دو نفر،تاج با سعهءصدر و مناعتی که داشت و اصولا هر خواننده‌ای را تشویق می‌کرد؛از خوانندگان همزمانش نیز از جمله به این استادان ارادت داشت‌ و از آنان و آوازشان به نیکی یاد می‌کرد(این اسامی را تاج در گفتگوئی که با من در اردیبهشت‌ماه 1358 داشت بر زبان آورد و من تا آنجا که حافظه‌ام یاری می‌کند به ذکر آنها می‌پردازم:(آ سید حسین طاهرزاده اصفهانی،سید اسماعیل خان قراب،قربانخان شاهی،تجلی،حاج‌ محمد علی،حبیب شاطر حاجی،شهاب(معروف به شهاب چشم‌دریده،شاگرد حبیب شاطر حاجیکه گوشه شهابی در دستگاه بیات زند یا ترک به او منسوب است.)

کسانی‌که با تاج ساز نواخته‌اند

بی‌تردید بسیاری از استادان مسلم موسیقی و نوازندگان چیره‌دست سازهای ایرانی با شادروان تاج ساز نواخته‌اند ولی تا آنجا که حافظه من با استعانت از ذهنیات استاد حسن کسائی‌ نوازندهء چیره‌دست و نابغهء نی یاری می‌کند؛نام این هنرمندان را می‌توان در ردیف نام کسانی‌ که با تاج همنوازی داشته‌اند ثبت کرد:مرحوم نایب اسد الله نی‌زن معروف(این استاد در زمانی که تاج نزدش تلمذ می‌کرده به‌ عنوان آموزش همراه آواز تاج نی هم می‌زده است)،مرحوم شکری ادیب السلطنه استاد تار، مرحوم استاد ابو الحسن صبا(سه‌تار-سنتور و ویلن)،مرحوم مرتضی محجوبی(پیانو)،مرحوم‌ رضا محجوبی(ویلن)،مرحوم حسین یاحقی(ویلن)،مرحوم ارسلان خان درگاهی(تار و سه‌ تار)،مرحوم اکبر خان نوروزی(تار)،مرحوم غلامرضا خان سارنگ(کمانچه)،مرحوم‌ شعبان خان شهناز پدر جلیل شهناز، مرحوم رضا خان باشی(تار)، مرحوم سلیمان خان اصفهانی‌ (کمانچه)،مرحوم علی خان شهناز(تار)،مرحوم حسین خان شهناز(تار)،استاد حسن کسائی (خداوندگار نی و جانشین بحق نایب اسد الله)،استاد جلیل شهناز (نوازنده چیره‌دست تار)، استاد علی تجویدی و...

شاگردان تاج

تاج برخلاف اینکه استادان انگشت‌شماری داشت؛شاگردانش فراوان بودند.او در تعلیم‌ با لطف پدرانه‌ای که داشت با اصرار هرکسی را که حتی دو دانگ صدائی داشت تشویق به‌ خواندن می‌کرد و اغلب خودش نیز محض ترغیب شاگردان جوان و تازه‌کار بی‌هیچ ناز و افاده‌ای چند بیت مناسب زمزمه می‌کرد. تاج با خضوع و خشوع فراوان تعلیم می‌داد و با روحیه‌ای که داشت اکثرا از شاگردانش به عنوان«شاگرد»نام نمی‌برد و از آنها به نام دوست و رفیق یاد می‌کرد. شاگردان تاج فراوانند و من بیشتر آنها را ندیده و نمی‌شناسم ولی در آن میان فقط با دو نفر آنها آشنائی پیدا کرده‌ام یکی آقای مرتضی شریف(قاضی دادگستری)از شاگردان قدیمی‌ تاج که شیوهء تاج را خیلی خوب دریافت کرده و به کار می‌گیرد،حنجرهء توانائی دارد و پخته‌ می‌خواند و شعر را بجا به کار آواز می‌گیرد.یکی هم که بیش از همه و تا آخرین روزهای‌ زندگی،با تاج و در خدمت او بود؛آقای اصغر شاه زیدی خوانندهء جوان اصفهانی است که خود به تعلیم آواز هنرجویان مشغول است.و در یکی از آزمونهای باربد نیز رتبه اول شده است. عده زیادی هم غیرمستقیم شاگرد تاج بوده‌اند،این عده از راه صفحات و نوارهای تاج‌ با سبک آواز او آشنا و روش او را در آواز تعقیب کرده‌اند که از این میان می‌توان به نام‌ خواننده خوش صدای آقای حسین خواجه امیری(معروف به ایرج)اشاره کرد.خود من‌ (محمد رضا شجریان)نیز مقداری روش جمله‌بندی و ترکیب‌بندی در تحریر را از سبک‌ آوازخوانی تاج به کار گرفته‌ام.بارها و بارها در محضرش بوده‌ام.هم از آوازش و هم از ارشادهایش فیض فراوان برده‌ام. آخرین باری که در محضر این هنرمند بزرگوار بودم،چهاردهم آبان امسال درست یک‌ ماه قبل از درگذشتش بود.در آن روز ایشان به اتفاق استاد حسن کسائی و آقای محمد موسوی‌ (نوازندهء نی و شاگرد استاد کسائی)،آقای پرویز مشکاتیان،آقای ناصر فرهنگفر،آقای‌ منوچهر غیوری(شاگرد وفادار استاد کسائی)،شاطر رمضان و چند تن دیگر از هنردوستان‌ تهرانی و اصفهانی کلبهء محقر مرا به قدوم شریف خود آراسته بودند. در آن روز استاد کسائی برای شادروان تاج که خیلی افسرده به نظر می‌رسید با نی، دشتی درآمد کرد و تاج با غزلی از سعدی به این مطلع:

تاجم نمی‌فرستی تیغم به سر مزن‌ /   مرهم نمی‌گذاری زخمم دگر مزن

آوازی با نهایت قدرت و تاثیر خواند که در حقیقت عقده‌گشائی دل‌آزردگی‌هایش بود.پس از فرود آواز؛ایشان تکلیف کردند که چیزی بخوانم؛من هم اطاعت امر استاد کرده چند بیتی‌ خواندم که طبق معمول مورد ستایش و لطف پدرانه ایشان قرار گرفتم.

تاج و شیخ اجل سعدی

شادروان تاج در مناسب‌خوانی بی‌نظیر بود و اشعار بسیاری در حفظ داشت.او با همه‌ ارادت فراوانی که به خواجه حافظ شیرازی و دیگر شاعران پارسی‌زبان داشت ولی شخصا مرید خاص شیخ اجل سعدی بود و به همین دلیل بیشتر اشعار آوازهایش را از دیوان سعدی بر می‌گزید. روزی از ایشان پرسیدم:«چرا شما همیشه کلام آوازتان را از سعدی انتخاب می‌کنید؟» ایشان گفتند:«من با سعدی انس و الفتی دیگر دارم،چندسال پیش هم در شیراز عده‌ای همین سؤال را از من کردند و قرار شد از دیوان خود خواجه تفال بزنیم،تفال زدیم این‌ غزل آمد: ز درآ و شبستان ما منور کن‌ / هوای مجلس روحانیان معطر کن   تا رسید به این بیت که:  پس از ملارمت عیش و عشق مهرویان/ ‌ ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن   و من در همان مجلس این بیت را به این ترتیب با آواز خواندم که:  پس از ملارمت«شیخ»و عشق مهرویان‌ ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

روحیه و خلقیات تاج

شادروان تاج مردی بود سلیم النفس و با مناعت طبع،هرگز در طول مدت زندگی‌اش به‌ خاطر مال دنیا و مسائل مادی به کسی کرنش نکرد و به این خاطر مدح کسی را نگفت. او از همه تعریف و تمجید می‌کرد و همه را با نام خیر یاد می‌کرد،شاید کسی به‌ خاطر نداشته باشد که او حتی یک‌بار از کسی گلایه‌ای بکند و یا از کسی بد بگوید.او حتی‌ اگر از کسی رنجش می‌دید و خاطرش آزرده می‌شد،این رنج و آزردگی را با سکوت‌ بزرگوارانه‌ای تحمل می‌کرد. تا چندسال پیش هروقت از او می‌پرسیدیم:«استاد حال شما چطور است؟»می‌گفت: الحمد الله خیلی خوب است،نگرانی نیست مرحمت زیاد... تاج از استادانش با احترام فراوان یاد می‌کرد.با دوستانش با مهربانی و عطوفت رفتار می‌کرد و حتی تا آخرین روزهای عمرش به اغلب دوستانش سرکشی و احوالپرسی می‌کرد.او با شاگردانش نیز عطوف و مهربان بود و مانند پدری خود را موظف به غمخواری آنان می‌دانست.

خانواده تاج

شادروان تاج در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان یک کدبانوی‌ خانه‌دار مهربان و دلسوز که موجب و موجد گرمی کانون خانوادگی اوست نام می‌برد.خداوند به تاج از این همسر شش فرزند عطا کرد.چهار دختر به نامهای،تاجی،پروین،هما،پروانه و دو پسر به نامهای،همایون و جمشید.

مجلس یادبود تاج

از مرگ تاج عدهء زیادی بی‌خبر ماندند.معدودی از دوستان و آشنایان به وسیلهء تلفن و در دیدار و ملاقات با یکدیگر از این واقعه مطلع شدند.شاید هنوز هم عده‌ای به علت عدم‌ انتشار خبر درگذشت یکی از بزرگترین اساتید آواز معاصر ایران در رسانه‌های گروهی،از درگذشت این استاد بی‌نظیر بی‌خبر باشند.معذلک،در روز دوشنبه 16/9/1360 از ساعت 8 تا 11 صبح که مراسم یادبود سومین روز درگذشت تاج در مسجد لنبان برگزار می‌شد؛عدهء کثیری از مردم هنردوست و هنرمند اصفهان در آن شرکت کردند.به طوری که فضای مسجد به‌ طور مداوم پر و خالی می‌شد. در این مراسم که زبدهء هنرمندان و اهل ادب اصفهان در آن دوش به دوش اعضاء خانوادهء تاج به عنوان صاحب عز شرکت داشتند،آقای مراتب یکی از شاگردان تاج دربارهء سجایای اخلاقی و شیوه و وضع زندگی آن شادروان بیانات موثر و گیرائی ایراد کرد که موجب‌ تحسین حضار واقع شد و همه همصدا گفتند:«مراتب حق شاگردی تاج را بحق بجا آورد. بعد از اختتام مجلس،آقای رمضان ابو طالبی(شاطر رمضان)که در آغاز این مقال به نام‌ ایشان اشاره شد،مثل همیشه با اصرار عده‌ای از یاران و دوستان خاص شادروان تاج را برای‌ ناهار به منزل خود دعوت کرد. شاطر رمضان مردی است که نمونهء بزرگمردی و یادگار جوانمردان تاریخ گذشته در روزگار ماست،او بیش از 50 سال است با تاج دوستی نزدیک داشته و منزلش همیشه محفل‌ انس هنرمندان بوده است.در خانهء به ظاهر محقر ولی در باطن پر از صفا و معنویت این مرد جوانمرد،سالهای سال است که دوستان هنرمند و هنرشناس گرد هم می‌آیند و این مرد،باصفا و خلوص و صمیمیت از آنها پذیرائی می‌کند.این بار هم همه در خانهء«شاطر رمضان»جمع‌ شدند،اما برای اولین بار دیگر در این جمعیت یکدل تاج نبود،تاج نبود و همه در سوگ تاج‌ می‌گریستند. استاد حسن کسائی نی می‌زد و گریه می‌کرد،همراه با ناله‌های نی کسائی همه شیون‌ می‌کردند و شاطر رمضان بر سر و روی خود می‌کوفت.استاد قدسی،شاعر و سخن‌شناس‌ اصفهانی کلامی مرکب از نظم و نثر در رثاء تاج گفت و این دو بیت را از شهریار شاعر معاصر در سوگ تاج به وام گرفت که:

غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید /  کاین عزیزی است که با وی دل ما می‌میرد

به غم‌انگیزترین نغمه بنالی ای دل‌ / که دل‌انگیزترین نغمه‌سرا می‌میرد

استاد دکتر شفیعی،استاد دانشگاه اصفهان نیز در رثاء تاج در منزل شاطر سخنانی موثر و گیرا بیان داشت و گفت:«شادروان تاج در آخرین نوای که از وی در دست دارم ضمن‌ آوازی که با استاد کسائی در محفل دوستان خوانده است؛یک دو بیتی را نقل کرده که در حقیقت شرح احوال خود او در سالهای آخر عمرش است»و این دو بیتی چنین است:

الکن شده‌ام کنون که گفتن باید / کر گشته‌ام اکنون که شنفتن باید

پیری و جوانی همه بیهوده گذشت‌  / بیدار دمی شدم که خفتن باید

در این مجلس که بسیار با روح برگزار شد چند تن از جمله آقای سعیدی بزرگ و فرزند ایشان آقای سعیدی کوچک و نیز آقای اصغر شاه زیدی با یاد تاج آوازهائی خواندند و در پایان استاد حسن کسائی ضمن بیان چند جمله درباره خصایص روحی و معنوی شادروان تاج‌ به عالم هنر و هنرمندان و هنردوستان تسلیت گفت و از آقای رمضان ابو طالبی(شاطر رمضان) سپاسگزاری کرد.در همین موقع استاد دکتر شفیعی به مناسبت حال حضار مجلس خطاب به‌ تاج گفت: سلک جمعیت ما بی‌تو گسسته است زهم‌ ما که جمعیم چنینیم؛تو تنها چونی؟ با این مناسبت‌گوئی دکتر شفیعی باز همه شیون کردند و مجلس به آخر رسید.

 

آذر ماه ؛ موسیقیدانان متولد شده یا از دست رفته در این ماه

با توجه به اینکه حقیر متولد آذر ماه میباشم؛ در این مجال سعی کردم تا جای ممکن با کمک از منابع گوناگون بطور مجمل و البته تا حدودی کامل موسیقیدانان متولد یا فوت شده در این ماه را معرفی نمایم؛ تا چه در نظر آید...


البته لازم به ذکر است که اگر دوستان اشتباهاتی را در متن میبنند؛ خوشحال میشوم که تذکر دهند تا رفع شود.

 

متولد شدگان این ماه


 هوشنگ ظریف

 

 

 

هوشنگ ظریف در ۱۶ آذر ۱۳۱۷ در تهران متولد شد و پس از پایان دوره ابتدایی وارد هنرستان موسیقی شد و از حضور اساتیدی چون موسی معروفی، روح الله خالقی ، جواد معروفی و حسین تهرانی بهره مند گردید. پس از فارغ التحصیل شدن در سال ۱۳۳۷به استخدام وزارت فرهنگ و هنر در آمد و فعالیت خود را به عنوان نوازنده و تکنواز در گروه‌های مختلفی مانند ارکستر موسیقی ملی، ارکستر صبا و... شروع کرد. وی در مصاحبه ای در پاسخ به این سوال که چگونه به تار علاقه مند شدید میگوید: " من ساز آقای لطف الله مجد را بسیار دوست داشتم و وقتی هم به هنرستان رفتم، آقای خالقی پرسیدند، چه سازی دوست داری بزنی؟ گفتم تار! همان موقع من با چوب، یک چهارچوب درست کرده بودم، یک دسته که به آن میخ شده بود داشت و به آن نخ بسته بودم …! به تار علاقه زیادی داشتم." هوشنگ ظریف از سال ۱۳۴۲ به مدت ۱۷ سال به تدریس تار در هنرستان موسیقی پرداخت و از جمله شاگردان وی می‌توان از  حسین علیزاده، داریوش طلایی، ارشد طهماسبی و حمید متبسم نام برد. هوشنگ ظریف علاوه بر تار با نواختن سه‌تار و تنبک آشنایی کامل دارد.

 

داریوش صفوت

 

 

 

داریوش صفوت در آذر ماه سال ۱۳۰۷ در شیراز متولد گردید. وی تعلیم سه‌تار را نزد پدر (علی‌اصغر صفوت) آغاز کرد و به دلیل حشر و نشر پدرش با اهالی هنر، از جمله حبیب سماعی در ۱۶ سالگی (سال ۱۳۲۳) نزد وی رفت و سنتور را نزدش آموخت. از سال ۱۳۲۶ تا سال ۱۳۳۶ به تکمیل نوازندگی سه‌تار و سنتور نزد ابوالحسن صبا اقدام نمود به نحوی که بعدها صبا در جایی از وی به عنوان یکی از بهترین شاگردان خود یاد کرد.  داریوش صفوت در سال ۱۳۴۷ مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران وابسته به سازمان رادیو تلویزیون وقت را بنیان نهاد و تا سال ۱۳۵۹ مدیریت آن را بر عهده داشت. این مرکز در گسترش موسیقی اصیل ایران و پرورش موسیقی‌دانان جوان سهم به‌سزائی داشته‌است. از جمله شاگردان وی میتوان به مجید کیانی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان اشاره کرد.  روز سه‌شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۲ در تهران و در منزل شخصی دنيا را ترک كرد. پیکر وی در آرامستان بهشت سكينه به خاک سپرده شد

 

 کیهان کلهر

 

کیهان کلهر در 3 آذر سال ۱۳۴۲ شمسی در خانواده‌ای کرمانشاهی و موسیقی‌دوست در تهران چشم به جهان گشود. با توجه به پشتكار و علاقه‌ی فراوانی كه به موسيقی از خود نشان داد توانست در سيزده‌سالگی با اركستر راديو و تلويزيون كرمانشاه همكاری كند. كلهر به‌جز نوازندگی كمانچه، در نواختن سازهای ديگری از جمله سه‌تار تبحر و توانايی دارد. در هفده‌سالگی به كشور ايتاليا رفته و سپس به ادامه‌ی تحصيل در رشته‌ی موسيقی پرداخت و با ظرايف و فنون موسيقی غربی هم آشنايی پيدا می‌كند. کیهان کلهر در چند سخنرانی و مصاحبه مجموعه جاده ابریشم،انگیزه و الگو خود را در نوازندگی کمانچه زنده یاد استاد علی اصغر بهاری نام برده‌است. وی مدتها عضو گروه دستان بود و در کنسرتهای این گروه به همراه استاد شهرام ناظری به نوازندگی و تنظیم پرداخت. از میان این آثار می‌توان به سفر به دیگر سو و دو اثر دیگر که در ایران انتشار نیافته‌اند اشاره نمود. پس از جدایی از گروه دستان با همکاری اساتید گرامی محمد رضا شجریان و حسین علیزاده آثاری شایسته را پدید آورد. نوای کمانچه کیهان کلهر در موسیقی متن فیلم " جوانی بدون جوانی " ساخته فرانسیس فورد کاپولا از جمله آثار بیادماندنی اوست.

 

ایرج بسطامی

 

 

در یکم آذر ماه سال ۱۳۳۶  در شهرستان بم متولد شد.  او از پنج سالگی به خواندن آواز علاقه نشان داد و یدالله بسطامی عموی وی استعدادش را کشف کرد و پرورش داد . ایرج در این سال ها ردیف های آوازی در مکتب تهران سبک استاد عبدالله خوان دوامی را نزد عمو فرا گرفت و در 22 سالگی به جرگه شاگردان استادان آواز ايران پیوست. وی در این سالها به رغم مشکلات راه و مسافت زیاد ، هفته ی یک بار برای فراگیری آواز از بم به تهران می آمد. آوازهای ایرج بیشتر بر پایه سنتور بود و در گام های بلند هیچ کس به مهارت وی نرسید با این همه ذوق و هنر در فقر شدید به سر می برد . او هرگز ازدواج نکرد و سرپرستی خانواده ی برادر مرحومش را بر عهده گرفت .بسطامی بسیار فروتن بود و شاید این تواضع یکی از علت های کمتر شناخته شدنش تا قبل از خاموشی بود. او اجازه نمی داد عکسش بر روی کاست هایش درج شود و یا مقاله ای در موردش نوشته شود. وی در اواخر عمر کوتاه اما گرانمایه خویش به زادگاهش بم پناه آورد و در خانه ی کاهگلی پدر که عاقبت بر سرش آوار شد ، چند صباحی زندگی کرد و سرانجام در سحرگاه پنجم دی ماه 1382 در زلزله بم زیر آوار ماند.

 

بیژن کامکار

 

در ۲۸ آذر ۱۳۲۸ ارومیه بدنیا آمد و مانند دیگر اعضای خانواده‌اش نزد پدرش حسن کامکار به فراگیری موسیقی پرداخت. اولین فعالیت حرفه‌ای او در رادیو سنندج به عنوان خواننده بوده‌است. اولین سازی که او برگزید تنبک بود اما پس از آن با سازهای ملودیکا و تار به نوازندگی در گروه خانوادگی کامکارها پرداخت.در سال ۱۳۵۳ با ساز تخصصی تار وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و در رشتهٔ موسیقی تحصیل کرد.در سال ۱۳۴۸ با محمدرضا لطفی آشنا شد که به گفتهٔ خود وی نقطه عطفی در زندگی هنری وی به شمار میرود چرا که بعد از پدر نقش به سزایی در آشنایی او با تار و [موسیقی ایرانی] داشته‌است. همچنین این آشنایی منتهی به ورود وی به عنوان نوازندهٔ تنبک به گروه شیدا میشود اما پس از چندی با ورود برادرش ارژنگ کامکار به گروه، وی به نوازندگی رباب روی می‌آورد.پس از چندی به گروه عارف نیز وارد میشود. شاید بتوان مهمترین نقش وی در موسیقی ایران را وارد کردن ساز دف برای اولین بار به اجراهای عمومی دانست.در هنگام عضویت در گروه شیدا به پیشنهاد محمدرضا لطفی از ساز دف در یکی از کنسرتهای گروه استفاده کرد که با اقبال فراوان علاقمندان مواجه شد و امروزه دف یکی از سازهای مهم در گروههای موسیقی ایرانی است.

 

 پشنگ کامکار

 

متولد ۳۰ آذر  در سنندج، نوازنده سنتور، از اعضای گروه کامکارها و یکی از بنیان‌گذاران گروه شیدا است.

او که از سن12 سالگی فراگیری موسیقی را نزد پدرش آغاز کرد، در سال 1345 در مرکز فرهنگ و هنر سنندج آموزش سنتور را آغاز نمود و به مدت پنج سال با مرکز رادیوی سنندج همکاری داشت. پس از این دوران وی به تهران سفر کرد و در دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به اخذ درجه ليسانس موسيقي نايل شد. وی همچنین در آزمون تکنوازی سنتور كانون باربد، که توسط نور علی خان برومند تأسیس شده بود، به مقام نخست دست یافت و در سال 1355 به مقام درجۀ یک هنری توسط شورای ارزشیابی هنرمندان نائل شد. او در كنار تدريس در دانشكدۀ هنر و معماري دانشگاه آزاد و عضويت در هيِِات ژوري دانشكدۀ موسيقي كرج، بيش از 30سال است كه به تدريس نوازندگي سنتور مشغول بوده و از اين رهگذر شاگردان متعددي را به جامعۀ موسيقي ايران معرفي كرده است.

 

  سپیده رئیس السادات

 

 

سپیده رئیس السادات در آذر ۱۳۵۹ به دنیا آمد. از همان نخستین سال‌های کودکی شوق و شور درونی، او را به آموزش و تعلیم موسیقی سوق داد. نه ساله بود که برای درک و دریافت ردیف آوازی محمود کریمی، به محضر شاگردی پریسا مشغول شد و هم زمان از رهنمون‌ها و راهنمایی‌های جواد لشکری و میلاد کیائی نیز بهره‌مند شد. سلفژ غربی را نزد ایرج برخوردار و نواختن سه‌تار را نزد ارشد طهماسبی و مسعود شعاری آغاز کرد و در ادامهٔ مسیر خود شانزده ساله بود که آشنایی و درک محضر پرویز مشکاتیان، دریچهٔ تازه‌ای از موسیقی این سرزمین را به رویش گشود. «کنج صبوری» خود محصول همان دوره از زندگی سپیده است که به آهنگسازی و سرپرستی پرویز مشکاتیان و هم‌خوانی علی رستمیان منتشر شد. در همان سال به مدت پنج شب به همراهی گروه نوروز در فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه رفت. وی پس از فارغ التحصیلی از هنرستان گرافیک در سال ۱۳۸۱ موفق به اخذ مدرک لیسانس با گرایش نقاشی گردید و در سال ۱۳۸۷ از دانشکده ادبیات و فلسفه دانشگاه بولونیا در رشتهٔ موزیکولوژی فارغ‌التحصیل شد. سپیده هم‌زمان با تحصیل در دانشگاه بولونیا، برای چندین سال متوالی از محضر محمدرضا لطفی نیز بهره برد. سپیده هم اکنون ساکن کشور کانادا است.

 

 فوت شدگان این ماه

ابوالحسن صبا

 

 

 

 

ابوالحسن صبا، فرزند ابوالقاسم کمال‌السلطنه در 14 فروردین سال ۱۲۸۱ خورشیدی در خانواده‌ای آشنا به موسیقی و اهل ادب در تهران متولد گردید. پدرش، کمال‌السلطنه، پزشک، ادیب و دوست‌دار موسیقی بود. او سه‌تار می‌نواخت و اولین استاد پسرش بود. صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور، تار، سه‌تار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد استادی می‌نواخت ولی ویولن و سه‌تار را به عنوان سازهای تخصصی خود برگزید. سپس در مدرسه عالی موسیقی به شاگردی علی‌نقی وزیری درآمد و تکنواز ارکستر او شد. ابوالحسن صبا، چهل سال تمام ساز نواخت، تعلیم داد، در ارکسترها شرکت کرد، کتاب نوشت و درتمام جریان‌های موسیقی ایران تأثیر مستقیم و مثبت داشت. وی حتی سایر هنرها همچون ساختن ساز و نقاشی و ادبیات مهارت داشت، زبان انگلیسی می‌دانست و دانشنامه‌ای جامع از علم و عمل موسیقی ایرانی بود. صبا، در سال۱۳۱۱ با یکی از شاگردان خود با نام منتخب اسفندیاری کوه نور، دختر عموی نیما، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، سه دختر به نام‌های غزاله، ژاله و رکسانا می‌باشد.صبا پس از سال‌ها کوشش و پرورش شاگردان فراوان در شب جمعه ۲۹ آذر سال ۱۳۳۶ در سن ۵۵ سالگی دیده از جهان فروبست و درقبرستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. بعد از مرگ، بر طبق وصیت او، خانه‌اش در ۲۹ آبان ۱۳۵۳، توسط دانشکدهٔ هنرهای زیبا به موزه تبدیل شد.

 

محمود کریمی

تاریخ‌ تولد 4/2/1306در تهران‌ خیابان‌ ری‌. 
در هفت‌ سالگی‌ ورود به‌ دبستان‌ به‌ نام‌ مدرسه‌ اقبال‌ و در ادامه‌ دبیرستان‌ تلمیه‌ در تهران‌. 
سال‌ 1318 وارد هنرستان‌ هنرهای‌ زیبای‌ كشور گردید.
سال‌ 1322 به‌ استخدام‌ رسمی‌ همان‌ هنرستان‌ در آمد.
سال‌ 1328 مامور خدمت‌ در بنگاه‌ عمران‌ وزارت‌ كشور گردید.
سال‌ 1337 به‌ وزارت‌ دادگستری‌ منتقل‌ گردید و تا پایان‌ خدمت‌ در همان‌ مكان‌ به‌ خدمت‌ اشتغال‌ داشت‌. 
سال 1350 ازدواج‌ با خانم‌ مهناز آزرمی‌ كه‌ حاصل‌ آن‌ دو دختر به‌ نام‌ مهرزاد و مهرنوش ‌است‌.
سال‌ 1352 بازنشسته‌ گردید و پایان‌ خدمت‌ دولتی‌ او بود.
سه آذر 1363 درگذشت‌ استاد به‌ دلیل‌ بیماری‌ قلبی‌ در بیمارستان‌ قلب‌. 

 

 جلال تاج اصفهانی

 

 

جلال تاج اصفهانی در 1282 ش در اصفهان در خانواده ای روحانی تولد و پرورش یافت .پدرش شیخ اسماعیل معروف به تاج‌الواعظین بود که تا حدی با دستگاه‌های‏ موسیقی سنتی ایرانی‏ آشنایی داشت. جلال فرزند شیخ اسماعیل هم،صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود،این موضوع‌ را اهل خانواده همه می‌دانستند ولی چون جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده‌ بود،پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت. عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید.پدر او را به مدرسه«علمیه»سپرد.این مدرسه در بازارچه رحیم خان نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود و با منزلشان فاصله چندانی نداشت.در مدرسه به خاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت کلام الله مجید را به او واگذار کرده بودند.یک روز عصر وقتی که جلال 9 ساله از مدرسه برمی‌گشت؛با خود اندک‌اندک زمزمه می‌کرد و این زمزمه تا نزدیک در منزل ادامه داشت.غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول،امروز در منزل است و صدای او را شنیده.وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل‌ حیاط گذاشت؛پدرش او را صدا کرد؛رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد.درین هنگام‌ پدر با چهره‌ای گشاده و ملاطفت‌آمیز به فرزند گفت:«جان پدر!تو صدایت خوب است و قشنگ آواز می‌خوانی.من صدایت را شنیدم؛حالا هم کمی برای من بخوان.»وقتی جلال با صدای لرزان اندکی برای پدرش خواند؛پدر دستی به سرش کشید و بوسه‌ای از مهر بر پیشانی‌اش زد و گفت:«برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست تو باید تعلیم هم‌ ببینی...!. آن روزها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود«تاج‌زاده»می‌گفتند. جلال تاج‌زاده از 9 سالگی تعلیم آواز را شروع کرد.ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول‌ ردیف‌ها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم«آ سید عبد الرحیم اصفهانی»استاد مسلم آواز آن‌ زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشه‌ها را یاد گرفت.پس از مرحوم آ سید عبد الرحیم؛ پدر تاج برای اینکه او را با گوشه‌های سازی در ردیف‌ها نیز آشنا کند؛تاج را به خدمت‌ شادروان«نایب اسد الله»نی‌زن معروف برد.تاج زمانی نسبتا طولانی در خدمت نایب اسد الله‌ نکته‌ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت. آخرین استادی که تاج بنا به توصیه پدر؛برای تکمیل گوشه‌ها و ردیف‌ها به خدمتش‌ رفت مرحوم شادروان میرزا حسین ساعتساز معروف به«خضوعی»بود و تاج پس از اتمام‌ فراگیری نزد این استاد،دیگر در آواز سرآمد شده بود و اندک‌اندک در محافل می‌خواند و اینجا و آنجا همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن می‌گفتند. وی از ۱۳۲۸ به همکاری با رادیو اصفهان پرداخت. تاج چون چند سالی طلبه بوده و از ادب فارسی و عربی اطلاعاتی داشته لاجرم شعر را صحیح میخوانده و بجز اشعار اساتید مخصوصا سعدی؛گرد سخنان سست و مبتذل هیچگاه نمی گردد.تاج اصفهانی در ۱۳ آذر ماه ۱۳۶۰ بدرود حیات گفت. آرامگاه او در تخت فولاد قرار دارد.

 

 

جواد معروفی

 

 

 

وی در سال ۱۲۹۱ در تهران به دنیا آمد. وی  فرزند استاد موسی معروفی نوازنده تار میباشد  در ۱۴ سالگی و در دوره‌ای که کلنل وزیری مدیر هنرستان ملی موسیقی بود، به تحصیل در آن جا مشغول شد. به پیانو روی آورداز ۱۳۱۹، هـمزمان با افتتاح رادیو به این موسسه پیوست و سال‌ها تک نواز پیانو بود. از ۱۳۳۲ به سرپرستی موسیقی رادیو منصوب شد و هـمزمان با آن به عضویت شورای عالی موسیقی در آمد. معروفی هـمچنین رهـبر ارکستر شماره یک و رهـبر ارکستر گل‌ها بود. او تنظیم کننده آهنگ‌های علی اکبر شیدا، عارف قزوینی، رکن الدین مختاری و درویش خان و بسیاری دیگر از آهـنگسازان معروف ایرانی بوده است. اردشیر روحانی,  انوشیروان روحانی از جمله شاگردان و ی میباشند. وی در  ۱۶ آذر ۱۳۷۲  تهران از دنیا رفت.

 

فرامرز پایور

 

 

 

فرامرز پایور در ۲۱ بهمن سال ۱۳۱۱ در تهران به دنیا آمد. پدرش علی پایور، هنرمند نقاش و استاد زبان فرانسه در دانشگاه تهران و پدربزرگش مصورالدوله، نقاش چیره‌دست دوره قاجار بود که با نواختن ویولن، سنتور و سه‌تار آشنایی داشت. وی در سن ۱۷ سالگی، آموزش موسیقی را نزد استاد ابوالحسن صبا آغاز کرد در مدت شش سال ردیف موسیقی را فراگرفت. پس از درگذشت ابوالحسن صبا، پایور نزد استادانی چون عبداله دوامی، موسی معروفی و نورعلی‌خان برومند به فراگیری ردیف درویش‌خان و ردیف میرزا عبدالله پرداخت. فرامرز پایور از سال ۱۳۳۳، کار خود را در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان و از سال ۱۳۳۷ آموزش سنتور را در هنرستان عالی موسیقی ملی آغاز کرد.فرامرز پایور، در سال ۱۳۷۸ دچار عارضهٔ سکتهٔ مغزی شد و از آن زمان تا زمان مرگ نتوانست فعالیت هنری خود را ادامه دهد و در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۸۸ درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

لطف الله مجد

 

 

مجد از دوران کودکی علاقه فراوانی به نواختن تار داشت. در دوران کودکی ساعتها در انبار منزلشان (در ساری) خود را با تار شکسته ای مشغول می کرد و آنرا می نواخت. او پسرعمويي داشته كه دستي در نواختن تار داشت و گويا مرحوم لطف‌الله مجد با شنيدن ساز پسرعمو و در نتيجه مجالست دائم با وي، چنان سر ذوق مي‌آيد كه بدون راهنمايي هيچ كس، خود ساز به دست مي‌گيرد و بعد از مدتي نوازندگي به مقام و مرتبه‌اي مي‌رسد كه در رديف بهترين تكنوازان ما قرار مي‌‌گيرد وی در حدود سال 1330 وارد اداره رادیو شد. لطف‌الله مجد گرچه استاد نداشت ولي از نخستين روزهايي كه رسماً دست به نوازندگي زد، با تمامي استادان خوب گذشته و حال حشر و نشر پيدا كرد. او يار غار و دوست بسيار صميمي ابوالحسن‌خان صبا، حسين ياحقي و مرتضي‌خان محجوبي بود و با ديگر هنرمندان نيز مجالست دائم داشت و به اين ترتيب بود كه ساز او هر روز و هر ساعت پر عمق و محتوا مي‌شد. او دقيقاً از راه گوش مي‌آموخت و هيچ نكتة جالبي از چشم تيزبين و گوش شنواي او دور نمي‌ماند. مجد به طور كلي در نواختن تار داراي سبكي خاص بود. مجد اگرچه در هیچ مجلسی ساز ننواختو شاگردی را تربیت نکرد اما در اکثر برنامه های رادیویی شرکت داشت و بیشتر با استاد بنان کار می کرد. معروفترین اثر وی تصنیف است در دستگاه همایون بنام امید دل. ساعت يازده روز چهارشنبه هشتم آذر ماه 1357 به هنگامي كه در صف طولاني پمپ بنزين خيابان كوروش كبير تهران (خيابان دكتر شريعتي بعدي) منتظر نوبت ايستاده بود، دچار حمله قلبي شد و پيش از اينكه او را به بيمارستان برسانند، جان به جان‌آفرين تسليم كرد.

 

مهدی خالدی

 

مهدی خالدی در مردادماه سال ۱۲۹۸ خورشیدی در محله سنگلج تهران به دنیا آمد.. علاقه او به موسیقی باعث شد که پدرش در ۱۶ سالگی او را به نزد ابوالحسن صبا ببرد که با او دوستی داشت. صبا که متوجه علاقه و استعداد مهدی در موسیقی شده بود، او را به شاگردی خود پذیرفت.. او همچنین از محضر هنرمندانی مثل روح الله خالقی، حسین یاحقی، حسین خالدی، و حبیب اسماعیلی هم استفاده کرد. با افتتاح رادیو در سال ۱۳۱۹ خورشیدی صبا او را به عنوان نوازنده ویلن به ارکستر رادیو معرفی کرد و به زودی هرهفته دو برنامه رادیویی در اختیارش قرار گرفت. سال ۱۳۳۴ به مقام سرپرستی موسیقی رادیو ایران رسید و با همکاری بنان ۶ ارکستر برای رادیو تشکیل داد. خالدی بعد از یک دوره بیماری و ابتلا به سرطان حنجره در تاریخ ۹ آذرماه ۱۳۶۹ درگذشت.

 

نصرالله زرین‌پنجه

 

 

وی در سال ۱۲۸۵ شمسی در تهران به دنیا آمد. به سبب علاقه اش به تار به کلاس میرزا ربیع(برادر درویش خان) رفت. مدتی نزد مرتضی نی‌داوود و یحیی زرپنجه و علی‌اکبر شهنازی تعلیم گرفت تا این که با موسی معروفی آشنا شد و ردیفی را که او روایت کرده بود، نواخت. نصرالله زرین پنجه در سال ۱۳۱۳ از موسیقی دلسرد شد و تار را کنار گذاشت و عهده‌دار سمت‌هایی در وزارت دارایی شددر سال ۱۳۲۰ که علی نقی وزیری به هنرستان موسیقی بازگشت، دوباره نزد حسین سنجری به آموختن تار مشغول شد و در اثر تشویق روح‌الله خالقی از وزارت دارایی به وزارت فرهنگ منتقل شد. زرین پنجه از سال 1322 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد، و علاوه بر نوازندگی تار در ارکستر شماره ی یک،رهبر ارکستر سازهای ایرانی رادیو شد.او با تکنیک نوازندگی سه تار،عود و رباب هم آشنایی کامل داشت و اولین کسی است که ساز رباب را وارد ارکسترهای ایرانی کرد. زرین پنجه پس از یک عمر خدمت به موسیقی ملی در بست و پنجم آذر سال  ۱۳۶۰ چشم از جهان فرو بست.

 

 جهانگیر ملک

 

 

جهانگیر ملک، در بیست و نهم بهمن ماه سال ۱۳۱۱ در تهران خیابان ری، به دنیا آمد. مرحوم ملک میگفت:« منزل استاد تهرانی کنار مدرسه ما بود. وقتی استاد در حال تمرین بودند من از دیوار مدرسه بالا رفته و به صدای ساز ایشان گوش میدادم.وقتی که پستچی برای استاد نامه یا بسته ای داشت من خانه را به ایشان نشان می دادم و به بهانه اینکه نامه را به ایشان بدهم داخل منزل می شدم و از استاد تقاضای نواختن می کردم». استاد تهرانی چون از استعداد و علاقه جهانگیر مطلع شد، تدریس تنبک به او را آغاز کرد. ملک در سال 1332 در جمع دوستانه‌ای با علی تجویدی آشنا شد و به درخواست وی قطعه‌ای را اجرا کرد. تجویدی که تحت تاثیر شیوه نوازندگی او قرار گرفته‌ بود، او را به رئیس وقت رادیو، مشیر همایون شهردار معرفی می‌کند. بنابراین همکاری خود را با رادیو آغاز کرد.. ملک را می‌توان یکی از پرکارترین هنرمندان موسیقی ایران برشمرد. برنامه تکنوازان که زیر نظر محمد میرنقیبی اداره می‌شد و  از شماره ۱۰۱ شروع و تا برنامه ۷۷۸ اجرا و ضبط شد؛ در این میان ملک بعنوان نوازنده در حدود پانصد و پنجاه برنامه شرکت داشه است. وی در تاریخ 19 آذر سال ۱۳۸۱ بدرود حیات گفت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

منابع:

 ماهنامه هنر و موسیقی، ویژه نامه پایور، مرداد ۱۳۸۵

هنر و موسیقی، دی ماه ۱۳۹۱ - شماره ۱۳۱

مجله مقام موسیقی، شماره ۲۹

مجله بخارا، آذر و اسفند ۱۳۸۲، شماره ۳۳ و ۳۴

نشریه علوم اجتماعی، فرهنگ اصفهان، تابستان ۱۳۷۸، شماره ۱۲

مجله مقام موسیقی، بهمن ۱۳۸۴

 

فیلمی از حضور زنده یاد استاد کسایی بر مزار تاج اصفهانی

 

دریافت فیلم

به‌مناسبت سی امین سال درگذشت استاد تاج اصفهانی

 

سیزدهمین روز از آذرماه (۱۳/۹/۱۳۶۰ – جمعه ساعت ۹ شب) بود و درست سی سال پیش که استاد جلال تاج اصفهانی در خانه مسکونی اش (خیابان آذر -کوچه تاج اصفهانی( چشم از جهان فرو بست. اولین کسانی که بر بالین او آمدند: استاد  حسن کسائی (استاد بی بدیل نی و یار دیرینه استاد تاج) و آقای رمضان ابوطالبی (ملقب به شاطر رمضان در میان اهالی هنر) بودند.
پیکر استاد به قبرستان تخت پولاد برده و آنجا در میان اشک و فغان یاران و بستگان در تکیه سیدالعراقین در جوار قبر خواهر و پدرش به خاک سپرده شد: «بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی/ در سینه‌های مردم عارف مقام ماست.»

شیخ اسماعیل معروف به تاج الواعظین از اهالی وعظ و منبر در اصفهان بود که صدایی گیرا وکلامی جذاب داشت. وی در سال ۱۲۸۲ صاحب پسری شد که او را جلال نام نهاد. جلال که حنجره ی داوودی و صدای دلنشین را، از پدر به ارث برده بود، از کودکی آوازی خوش داشت. ۹ ساله بود که روزی در راه بازگشت از مدرسه مشغول زمزمه با خود بود، پدرش به صورت اتفاقی صدای او را شنید و از جلال خواست تا برایش بخواند، جلال با صدای لرزان، اندکی برای پدر خواند، شیخ اسماعیل دستی به سرش کشید و گفت: «برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست تو باید تعلیم هم ببینی.»جلال از ۹ سالگی تعلیم آواز را آغاز کرد. ابتدا نزد پدرش که بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانه اش با گوشه ها و ردیف های آوازی ایران آشنایی داشت؛ مقدمات و اصول ردیفها را فرا گرفت. سپس پدر او را به مرحوم آقا سید عبدالرحیم اصفهانی، استاد مسلم آواز آن زمان سپرد. پس از آن پدرش برای اینکه او را با گوشه های سازی در ردیف نیز آشنا سازد، جلال را به خدمت شادروان نایب اسدالله – نی زن معروف- برد که تاج مدت طولانی در خدمت او نکته ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت.آخرین استادی که تاج بنا به توصیه پدر، برای تکمیل گوشه ها و ردیفها به خدمتش رفت، مرحوم شادروان میرزا حسن ساعت ساز (معروف به خضوعی) بود که تاج پس از اتمام فراگیری نزد این استاد؛ دیگر در آواز سرآمد شده بود و اندک اندک در محافل می خواند و همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن ها می گفتند.

جلال تاج اصفهانی در ۲۰ سالگی به شهرت رسید و سپس به تهران رفت و صفحاتی نیز از او ضبط شد که از میان آنها «مهرگل»، «رنگهای طبیعت» و «شکایت معشوق» شهرت به سزا دارد. به ویژه شکایت مجنون که با این شعر شروع می شود: «دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد» که شعرش از سالک اصفهانی و سازنده آهنگ عبدالحسین برازنده است. تاج در کنسرت های متعدد شرکت کرد و صدایش به گوش اهل ذوق رسید. در تهران کنسرتی به نفع روزنامه ناهید داد و تصنیفی از ملک الشعرای بهار در دستگاه ماهور خواند. در تبریز، شیراز و اصفهان هم، کنسرتهای متعددی اجرا کرد، که همواره مورد تشویق مردم بود. تاج از آغاز تأسیس رادیو با این مؤسسه همکاری نزدیک داشت و در زمان تأسیس رادیو اصفهان به سمت سرپرستی نوازندگان منصوب شد.صدای تاج بسیار رسا و با قدرت و پرمایه بود. ردیف موسیقی ایرانی را خوب می دانست و از استادان مسلم آواز به شمار میرفت. در خواندن شعر سبکی مخصوص داشت، که هم عالمانه می خواند و هم رندانه و اهل فن دانند که نظیر او بسیار نادر است و یا شاید هم هرگز تکرار نشود.اما باید پذیرفت که در این جهان فانی تنها صداست که می ماند چرا که صدا جذب ذره های زمان خواهد شد و صدایی که قریب ۸۰ سال در زیر گنبدهای منور و فیروزه ای اصفهان می درخشید، اگرچه سی سال پیش خاموش شد، اما همچنان و تا بی نهایت باقی و جاری خواهد ماند.

منبع: مجله موسیقی ملودی