سخن گفتن از استاد محمد رضا شجریان و هنرهای او کار بزرگانی چون  زنده یاد مشیری است که چه زیبا در فصلنامه آوا به رشته تحریر درآورده اند نه چون حقیری من.خداوند متعال همه هنرها و همه خوبیها را در وجود این مرد آسمانی،ققنوس آواز به زیبایی نهاده است. به قول معروف: آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری!  

چه هنری بالاتر از انسانیت،که در وجود او موج می زند،وقتی بم فروریخت با گروه اساتید به میدان آمد و با موسیقی به همسرائی پرداخت: برسان باده که غم روی نمود ای ساقی/ این شبیخون بلا باز جه بود ای ساقی وچه زیبا گفت که دانستیم که هنوز توان دوست داشتن در ما نمرده است.این حادثه بار دیگر ما را یادآور شد که سرنوشت ما جز به دوستی و مهر،فرجامی خوش نخواهد داشت،و تمام درآمد آن را صرف ساختن باغ هنر بم کرد اما افسوس که سنگ اندازی کردند.

چه هنری بالاتر از این که قدرشناس اساتید بودن و با نام نیک از آنها یاد کردن.در هر مجال،فرصت و محفلی که نصیب او می شود این را یادآوری می کند که شهناز حق بزرگی بر گردن او دارد.در سخنان استاد این امر موج می زد. در بزرگداشت شهناز می گوید: " تنها خواننده‌اي هستم كه خود را شاگرد شهناز مي‌دانم. من با ساز "شهناز" زندگي مي کنم و صداي ساز او در من جاري است. من تنها خواننده اي هستم که استادم را يک نوازنده مي دانم. من به او مديون هستم."  یا در يك نشست خصوصي كه هنرمندان سينما و تلويزيون حضور دارند از استاد شجريان مي خواهند كه آوازي بخواند،استاد مي گويند كه برنامه خاصي آماده نكرده اند و چند بيت از حافظ حفظ هستند كه براي جمع مي خوانند...  تصنيفي نيز مي خوانند و بلافاصله بعد از پايان تصنيف مي گويند: " من اين تصنيف را ابتدا با فرامرز پايور خواندم ، الان سالي است كه پايور بيمار است ... پايور مردي است كه يك دقيقه از عمرش را هدر نداد و فعالترين موزيسين ما بوده است ... اكنون اين مرد كه يك دقيقه بيكار نبود ناراحت است كه چرا نمي تواند كاري از پيش ببرد ... به يادش باشيم و حالش را بپرسيم ... " ... و بعد اشك در چشمانش جمع مي شود و كار را پايان مي دهد.

چه هنری بالاتر از این که بیش از پنجاه سال دربالاترین قله های شهرت باشی و سالم زندگی کنی و زندگیت کمترین حاشیه ای هم نداشته باشی. گواه این امر زنده یادفریدون مشیری می تواند باشد: " این همه صرفا به دلیل علاقه و عشق بی اندازه ی او به اصالت کارش بود و همچنین مدیون اخلاق و رفتارش که هرگز لب به سیگار نزده و هیچ یک از آلودگی هایی که متاسفانه بعضی اهل هنر دارند ندارد. شجریان برای حفظ صدا و تندرستی اش غالبا به کوه می رود و در هوای پاک کوهستان صدای بلندش را از ژرفای دره به بالای ابرها می فرستد. او بدون تردید یکی از تندرست ترین و پاک ترین هنرمندان این سرزمین است."

جه هنری بالاتر از این که محبوب قلبها بودن،زن و مرد،پیر و جوان، او را می ستایند و مشتاقانه برای دیدن او ساعتها،مسافتها را طی می کنند.ساعتها در بلیط فروشیها،کافی نتها و پای کامپیوتر منتظر می مانند تا بلیط تهیه کنند تا او را ببینند و صدای مرغ سحر را بشنونند..... و هزاران هنر دیگر که به قول معروف مثنوی هفتاد من می شود.

درحالی که بسیاری از مردم از هنر آواز او بهره می برند اما از هنرهای دیگر او غافلند.این نگارنده حقیر نمی تواند هنرهای بی شمار این را توضیح دهد پس سعی شده که از سخنان خود استاد بهره بگیرد و عیان است که این قطره ای است از اقیانوس...  آب دریا را اگر نتوان کشید / به قدر تشنگی باید چشید

 

هنر نوازندگی سنتور

 

 

از زبان استاد:  از وقتی که معلم شدم و رفتم خارج شهر،دوست من یک سنتور آورد و از آنجا شروع کردیم به سنتور زدن و...   در روستایی که تدریس می کردم- موقعی که معلم بودم-شب ها تنها بودم؛می نشستم تا دیر وقت تمرین می کردم و ساز می زدم.سنتور را خودم یاد گرفتم و بعد رفتم پیش یکی از دوستانم که همسن خودم هم بود:آقای جلال اخباری.پیش ایشان یک مقدار سنتور کار کردم.ایشان نیشابوری بود و الان هم در فرانسه هستند.خیلی با هم دوست و صمیمی بودیم.پیش ایشان نت فرا گرفتم،ادامه دادم و بهد هم که آمدیم تهران،رفتم خدمت اقای پایور،خدمت ایشان هم نت کار کردم،ولی هیچ وقت،هیچ جا سنتور نزدم،فقط در خانه برای خودم برای آشنایی خودم.استاد خود می گوید بعد از شنیدن خبر مرگ ورزنده(اولین کار استاد با سنتور او بود – برگ سبز 216) به یاد او ساز را کوک کردم و قطعه ای سنتور زدم.این نوار را برای خودم ضبط کردم.سنتور را هم برای همیشه  بستم و کنار گذاشتم.از آن موقع،دیگر سنتور نمی زنم.

 

هنر ساز سازی

استاد ساختن ساز را نزد استاد ابراهیم قنبری مهر آموخته است. استاد در بازگشایی موزه موسیقی در 22 مهر ماه 1388 درباره استاد قنبری اینگونه می گوید: «بد نیست موضوعی را در مورد منش و بزرگواری استاد ابراهیم قنبری‌مهر خدمت شما عزیزان عرض کنم. من افتخار این را داشتم که مدتی را در خدمت ایشان شاگردی کنم و استاد، چراغی را به‌واسطه‌ی بزرگواری‌شان در دل من روشن کردند تا توشه‌ی راهم باشد. اما ماجرایی را که برای شما تعریف می‌کنم مربوط به سال ۶۵، ۶۴ می‌شود که من خدمت استاد قنبری‌مهر عرض کردم اگر اجازه بدهید من در کارگاه شما بتوانم چیزی از شما بیاموزم. پرسیدند چه می‌کنید؟ گفتم کارگاه کوچکی دارم و کارهایی هم انجام می‌دهم. استاد گفت خوب من به کارگاه خود شما می‌آیم و به شما آموزش می‌دهم. گفتم من جسارت نمی‌کنم؛ ولی اگر خودتان می‌فرمایید حرفی نیست. آن زمان منزل من در فلکه‌ی چهارم تهرانپارس قرار داشت و منزل استاد قنبری‌مهر میدان پاستور بود. گفتم استاد پس هر وقت امر کنید من می‌آیم دنبال شما. گفت نه، شما خانه باشید. گفتم پس اجازه بدهید کسی را دنبال شما بفرستم یا حداقل برایتان تاکسی بگیرم؛ اما باز هم قبول نکرد. گفتم پس اجازه بدهید من کاری انجام بدهم. گفت نه، شما فقط آدرس را به من بدهید، من خودم با اتوبوس می‌آیم. اتوبوس آن زمان تا فلکه‌ی چهارم تهرانپارس می‌آمد. گفتم پس حداقل اجازه بدهید با ماشین تا فلکه‌ی چهارم دنبال شما بیایم؛ اما باز هم قبول نکرد. من هیچ‌وقت بزرگواری این مرد را فراموش نخواهم کرد. ایشان همیشه پنج دقیقه مانده به ساعت هشت زنگ منزل ما را می‌زد و وارد می‌شد. فرزند استاد دادبه هم می‌آمد. تا ساعت ۱۱ که چایی می‌خوردیم و استراحتی می‌کردیم اجازه‌ی پذیرایی کردن را نمی‌دادند. بعد خودشان هم سیگاری می‌کشیدند و دوباره تا ساعت یک ادامه می‌دادیم و بعد هم ناهاری می‌خوردیم. بعد هرچه می‌گفتم استاد اجازه بدهید شما را برسانم قبول نمی‌کرد و می‌رفت. به این شکل من مدتی را مزاحم این مرد بزرگ بودم و افتخار داشتم که از محضرش چیزی یاد بگیرم.»  همچنین استاد برای فراگیری هنر نجاری یک سال تمام هر دو هفته یکبار به اصفهان سفر می کرد و نزد استاد چایچی(چاهیچی)نجاری می آموخت.

سنتور

از زبان استاد:  من یک سنتور مشقی خیلی بد داشتم و تصمیم گرفتم یک سنتور خوب بسازم،چون کمی نجاری می دانستم.بعد از تکمیل ابزار و وسایل نجاری،به دنبال چوب توت خشک  قدیمی همه کاروانسراها و چوب فروشی های مشهد را زیرورو کردم تا سرانجام یک باربر چوب فروشی گفت: یک الوار پهن توت از بیست سال پیش در قسمت عقب انبار زیر چوب ها سراغ دارم.به او گفتم اگر آن را پیدا کند انعام خوبی از من خواهد گرفت.به اتفاق،یکی دو ساعت چوبها را زیرو رو کردیم و بالاخره آن را یافتیم.واقعا کهنه بود.پنج تومان به او انعام دادم.الوار را بغل کردم و به یک چوب بری رفتم و مطابق اندازه ها بریدم.حالا باید فکری به حال گوشی می کردم،چون در آن روزگار در مشهد کسی گوشی سنتور نمی فروخت.لاجرم مجبور شدم صدعدد میخ نمره ی شش بخرم و آنها را با سوهان دستی درست کنم.مشکل تنها ساییدن آنها با سوهان نبود.باید یکنواخت ساییده می شدند.خدا می داند چه ها کشیدم.دوازده خرک هم برای آن ساختم.با اینکه در مورد پل گذاری سنتور تجربه نداشتم،اما صدای دلنشینی داشت و من شیفتگی خاصی به آن پیدا کردم.بعدها تصمیم گرفتم برای اینکه صداها یکدست و موزون تر بشوند پل گذاری آن را عوض کنم.دوبار صفحه زیر را برداشتم وپل ها را تغییر شکل دادم و جابجا کردم.بار سوم برای خشک شدن چسبها،آن را کنار دیوار در پشت بخاری قرار دادم،بچه ها به خاطر گرمای بیشتر،شعله بخاری را زیاد کرده بودند.در نتیجه،صفحه ی روی آن شکاف عمیقی برداشت و متاسفانه دیگر قابل استفاده نبود.بیش از بیست،بیست و پنج سنتور تا حالا ساخته ام.

صراحی

 

                                 

ساز ابداعی صراحی

این ساز در شهریور 1387 توسط استاد محمدرضا شجریان طراحی و ساخته شد و به دلیل شباهت آن به صراحی، استاد شجریان این نام را برای این ساز برگزیده‌اند.استاد در بروشور کنسرت پاییز خود که درآن از 3 ساز رونمائی می کنند درباره ساز ابداعی صراحی اینگونه نوشته است: صراحی سازیست از خانواده سازهای آرشه‌ای بم‌خوان که اندازه آلتو آن صدای‌اش نزدیک به سازهای خراسان است. صراحی از خانواده کمانچه و قژک بوده و امکانات سازهای خانواده ویلن را از نظر نوازندگی و وسعت صدا داراست. صراحی مانند خانواده ویولن می‌تواند هشت اندازه متفاوت داشته باشد.فعلاً بیشترین نیاز ما چهار اندازه سوپرانو، آلتو، باس و کنترباس آن است که هر 4 نوع آن طراحی شده است.ویژگی ارزنده‌ای که این خانواده بر خانواده ویولن خواهد داشت،امکان تعویض صفحه پوستی آن است که باعث تغییر در رنگ صوتی این ساز می‌گردد.این صفحه، پوستی و گاه‌پوست همراه با چوب بوده که بر روی گلدانی چوبی تعبیه شده است و حکم تارهای صوتی ساز را دارد و در مدت 2 دقیقه قابل تعویض است. این ساز را نوازندگان کمانچه، قژک، ویولن، ویولنسل و کنترباس به‌راحتی می‌توانند بنوازند. همچنین استاد درباره این ساز در مصاحبه خود با روزنامه اعتماد در تاریخ 23 مهر 1387 میگوید:

درهنگام ساخت ساز «صراحی» فكر كردم كه ما بياييم با عوض كردن پوست ساز صدايش را عوض كنيم. پوست زير صفحه را متحرک طراحی كردم و می‌توانيم آن را در عرض دو دقيقه در بياوريم و تعويض كنيم. چهار سيم را در می‌آوريم و یک پوست يا صفحه روی جام می‌گذاريم.(صراحی و جام اصطلاحی است كه ما برای این ساز به‌کار می‌بریم.)اين پوست باعث می‌شود صدای ساز كمی عوض شود، كمی حالت روستايی‌تر به خود بگيرد.يا اگر پوست را كمی نازک‌تر بگيريم،صدايش بازتر می‌شود.در مواقعی می‌توانيم صفحه بيندازيم. اگر گردی دهانه‌يی را كه پوست روی آن می‌افتد ۱۱ سانتی‌متر گرفته‌ايم،صفحه‌ی چوبی را ۱۰ سانتی‌متر می‌گيریم، درست می‌آيد روی جام می‌نشيند كه در اين وضعيت صدايش شبيه ويولن می‌شود،منتها يک مقدار پخته‌تر و گرم‌تر.ما می‌توانيم سه، چهار نوع صدا با اين ساز داشته باشم.اين يک حسن اين ساز است. دوم اينكه دسته و گريف صراحی شبيه آلتو و ويولن ساخته شده كه هر آلتونواز و ويولن‌نوازی می‌تواند آن را راحت بنوازد. يعنی اين ساز می‌تواند نوازندگان جهانی را هم به خودش جلب كند كه با همان تكنيک ويولن، يک صدای جديد داشته باشند.

ساخت صراحی چند سال وقت شما را گرفت؟من چند سال به صراحی فكر می‌كردم؛ اما در شهريور امسال، يک روز نشستم و طرحش را زدم و بعد ديدم خوب درآمد و رفتم كارگاه و آن را ساختم.

كارهای فنی اش را هم خودتان انجام داديد؟كارهای فنی‌اش را خودم با كمک يک نجار انجام دادم. كارهای سخت را استاد نجار انجام می‌داد، ريزه‌كاری‌هايش را هم خودم انجام دادم. ولی تمام مدتی كه ساز ساخته می‌شد،خودم آنجا بودم تا كار از آنچه می‌خواستم عدول نكند.

از چه سيمی استفاده كرديد؟همان سيم ويولن‌آلتو را استفاده كرديم. همه فكر می‌كنند كه صدا برای كاسه‌ی ساز است. در صورتی‌كه اين‌گونه نيست. تارهای صوتی ساز آن صفحه‌يی است كه رويش خرک قرار می‌گيرد. مثلاً در ويولن تارهای صوتی همان صفحه‌ی رويی است، يا سنتور همين‌طور. در تار و كمانچه همان پوست است. كاسه صدا را تقويت می‌كند و يک لهجه، فرم و رنگ به ساز می‌دهد. پس اين را بايد در نظر داشته باشيم. در ساز چهار عامل مهم است. يكی چيزهايی است كه صدا را ايجاد می‌كند؛ سيم. اينكه زه است، ابريشم است يا سيم‌های مختلف. اين سيم با آن خرک و صفحه مجموعاً تارهای صوتی ما را تشكيل می‌دهند. صدای اصلی ما مربوط به اين سه است. بعدی مضراب، ناخن، آرشه و یا آن چيزی است كه روی سيم می‌زنند. هر كدام از اين‌ها روی صدايی كه ما می‌خواهيم ايجاد كنيم، تأثير دارند. ما بايد ببينيم، اين سازی كه می‌خواهيم داشته باشيم، با چه مضرابی می‌خواهد نواخته شود. با آرشه يا مضراب سنتور است، مضراب تار است يا ناخن؟ باز اين‌ها به چهار شكل بررسی می‌شود. آرشه‌ای و كششی، زخمه‌ای مثل ناخن كه با آن سه‌تار می‌زنند، ديگری مضرابی كه باز نزديک به زخمه‌ای است؛ اما با جنس ديگری غير از ناخن نواخته می‌شود، يكی هم ضربه‌ای مثل سنتور. در سنتور، ما ضربه می‌زنيم. پس بايد ببينيم چه سيمی استفاده كنيم كه زير ضربه‌های سنتور طاقت بياورد و صدای خوب بدهد. ما نمی‌توانيم سيم‌هايی كه روی تار يا ويولن و كمانچه می‌اندازيم، روی سنتور بيندازيم. اصلاً صدا نمی‌دهند. چون نوع نوازندگی‌اش فرق می‌كند. ما روی آنها ضربه می‌زنيم. حتماً بايد سيم‌ها قوی باشند كه زير ضربه صدا فالش نشود و بد صدا ندهد. همه‌ی اين‌ها را برای ساختن يک ساز بايد در نظر بگيريم. عامل بعدی كاسه‌ی رزونانس است كه صدا را به شكلی كه ما می‌خواهيم تقويت می‌كند و به آن رنگ می‌دهد. خود اين به اندازه‌ی ۳۰ تا ۴۰ درصد در كيفيت صدا تأثير دارد. حالا چرا من می‌گويم تارهای صوتی ساز آن صفحه است؟ تار يحيی را كه همه می‌دانند بسيار خوش‌صداست، اگر پوستش را يا خرک يحيی را عوض كنيم، ديگر آن صدا را نمی‌دهد. در حالی‌كه كاسه، دسته و سيم همان است. شما اگر پوست را عوض كنيد، يا حتی پوست را عوض نكنيد و فقط آن خركی را كه خود يحيی ساخته عوض كنيد و يک شكل ديگری بسازيد، ديگر رنگ صدا عوض می‌شود. ديگر نوازنده آن لذت قبلی را نمی‌تواند تجربه كند. صراحی را جوری طراحی كردم كه مثل خانواده‌ی ويولن بتواند حتی با هشت اندازه‌يی كه ويولن ساخته می‌شود، ساخته شود. يعنی هر كاری كه با ويولن می‌توان كرد و هر گونه‌يی كه می‌شود ويولن را نواخت، به‌همان شكل می‌شود صراحی را هم نواخت. در حال حاضر در كارگاه داريم روی اندازه‌های ديگر آن كار می‌كنيم. حتی داريم نمونه‌ی كنترباس كه سيم كنترباس رويش انداخته می‌شود را می‌سازيم. يا روی اندازه‌ی ديگرش، سيم ويولن‌سل می‌اندازيم كه همان كار ويولن‌سل را انجام می‌دهد؛ منتها با رنگ صدای ايرانی. شكل ساز با آنچه آنها دارند كاملاً فرق دارد؛ اما به لحاظ تكنيک نوازندگی همان كسی كه كنترباس می‌زند، می‌تواند اين ساز را هم بنوازد.

سنتور:

 

این ساز یکی از 3 ساز رونمائی شده در کنسرت پاییز 87 استاد با گروه شهناز بوده است.خود استاد در مصاحبه خود با روزنامه اعتماد در 23 مهر ماه 1387 درباره این ساز اینگونه توضیح می دهد:

در كنسرت اعلام كرديد سنتوری كه در اين اجرا مورد استفاده قرار گرفته، با سنتورهای ديگر متفاوت است.اگر ممكن است درباره‌ی اين تفاوت‌ها صحبت كنيم؟من راجع به سنتور از سال ۱۳۳۹ كه با اين ساز آشنا شدم، تحقيق كرده‌ام. در روستايی معلم شده بودم. دوست من يک سنتور مشقی داشت. ناخودآگاه به اين ساز علاقه پيدا كردم. در بيابان بوديم و كسی نبود غير از خودمان. آن سال‌ها راديو هم به اين شكل وجود نداشت. مجبور بودم با اين ساز ارتباط برقرار كنم و اين ساز شد انيس و مونس من در روستايی كه بودم. يک سال بعد هم خودم يک سنتور ساختم. رفتم اين ور و آن ور چوب توت گير آوردم. دائم صفحه‌ی اين ساز را درمی‌آوردم و پل را عوض می‌كردم تا از حیز انتفاع خارج شد! ۱۰ تا ۲۰ ساز را تا الآن همين‌طور باز كردم و خراب كردم تا كيفيت صدای ساز يک‌دست شود!در سنتورها پنج سيم وسط چوب صدا می‌دهند؛ اما دو سه سيم بالا و پايين اختلاف صدا دارند و حتی گوش نوازنده‌های ما هم به اين اختلاف صدا عادت كرده است،ولی من كه تمام عمرم را با صدا زندگی كرده‌ام و عاشق صدا هستم،اذيت می‌شوم كه چرا اين چند صدای سنتور خفه است.اين چراها مرا واداشت كه به فكر برطرف كردن اين مشكل باشم.در خانه وقت صرف كردم،ساختم و دوباره خراب كردم تا اينكه به اين نتيجه رسيدم كه صفحه‌ی زير ساز را پيچی كنم تا بتوان اين صفحه‌ی زير را عوض كرد.چون صفحه‌ی رو، عوض كردنش مشكل است و سيم‌ها رويش قرار می‌گيرد؛ پس من صفحه‌ی زير را بردارم پل‌هايش را عوض كنم و دوباره صفحه را ببندم ببينم چه می‌شود. بيست و دو، سه بار با يک ساز اين كار را كردم تا بالاخره به نتيجه‌ی مطلوب رسيدم. گفتم با يک شرايط ثابت، پل‌ها را عوض كنم كه شرايط ساز همان باشد تا معنای پل را پيدا كنم. آنقدر با اين پل‌ها ور رفتم تا بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه بايد به اين شكل آن را طرح كرد. يعنی از مجموع اين تحقيقات و تمركزی كه داشتم يكی يكی مشخص شد با تغييراتی، صدا بهتر يا بدتر می‌شود. هدفم رسيدن به جايی بود كه همه جای ساز يک‌دست بخواند. سنتور معمولی ۱۸ خرک دارد. سنتورهايی كه من می‌سازم ۲۰ خرک دارد؛ ۱۰ تا زرد، ۱۰ تا سفيد. مثلاً تار يک خرک دارد، سه‌تار، كمانچه و ويولن همه يک خرك دارند. به‌همين خاطر صدا می‌آيد روی يک جا و بعد منتقل می‌شود؛ اما سنتور ۱۸ خرک دارد. هر كدام هم مشخصات و جايگاهش با بقيه فرق می‌كند. خب طبيعتاً شرايط و صدايش فرق می‌كند. كاری هم نمی‌توان كرد. تصميم گرفتم تا جايی كه می‌شود اين اختلاف‌ها را كم كنم. برای اين كار بر روی صفحه‌ی رزونانس خيلی كار كردم. سه نوع پل در آنجا استفاده كردم. يكی پل‌های اصلی، يكی پل آكوستيک و يكی هم مثلث هارمونی كه باعث می‌شود تا مجموعه، صدای يک‌دست‌تر داشته باشد. دوم، اين گوشی‌های كنار سنتور در پايين ساز فاصله‌اش زياد و حدود ۹۰ سانتی‌متر است و بالا كه فاصله كم است به حدود ۳۰ سانتی‌متر می‌رسد. سيم‌ها در بالا به‌خاطر فاصله‌ی نزديک، فشار بيشتری روی خرک می‌آورند و در پايين سنتور که خرک‌ها از شيطانک فاصله دارند؛ فشار روی‌شان كم است، در حالی‌كه قدشان يكی است؛ اما در بالا فشار ۱۰، ۲۰ برابر بيشتر است. پس طبيعی‌ست که صدا فرق كند. بالا در اثر فشار زياد، صفحه نمی‌تواند رزونانس كند، پايين هم در اثر فشار كم رزونانس كمی دارد. آن وسط فقط وضعيت متعادل است. اين است كه همه‌ی سنتورها، فقط آن وسط صدای خوبی می‌دهند. همه‌ی سنتورنوازها خودشان را كشتند كه صدای خوبی از بالای ساز بگيرند، در صورتی‌كه پل‌گذاری همه‌شان غلط است. از آن استاد ناظمی كه سنتور ساخت، پل‌گذاری‌اش غلط است تا بقيه كه از همين شيوه تبعيت می‌كنند. در نتيجه‌ی تغييراتی كه در ساز ايجاد كرده‌ام، خرک‌های بالا با پايين تقريباً يكنواخت می‌شوند. باز هم صددرصد نيست؛ چون دو خرک بالا و پايين كنار كلاف قرار می‌گيرند و صدايشان خفه است و صفحه آنجا نمی‌تواند زياد رزونانس بكند؛ ولی بقيه‌ی اين‌ها يک‌دست‌تر می‌شوند. وقتی نوازنده از سيم‌های زرد به سفيد می‌آيد، آدم سخت متوجه می‌شود كه جای نواختن عوض شد. سيم زرد است يا سفيد، بالای ساز است يا پايين، پشت خرک است يا ... اين‌ها را سعی كرده‌ام تا جايی‌كه می‌توانم يكنواخت كنم، تا كمتر مشهود باشد. حالا تصميم دارم در آينده نمايشگاهی برگزار و از سنتورنوازان دعوت كنم كه بيايند و ببينند ما حرف بی‌خودی نمی‌زنيم! كاملاً مشخص است. هر كسی كه مضراب دستش بگيرد و اين ساز را بزند متوجه می‌شود كه خيلی فرق دارد با سازهای ديگر. ساز من خيلی راحت‌تر و روان‌تر است. از اين ساز كه اخيراً آقای صفايی دارند در كنسرت‌ها می‌زنند، خيلی راضی‌ام. آقای صفايی هم خيلی راضی است. می‌گويد چقدر اين ساز خوب می‌خواند. همه‌جايش يک‌دست و خوب می‌خواند. سازهای بعدی كه می‌سازيم بر اساس اين پل‌گذاری خواهد بود. بعد هم من اعتقاد به ۱۰ خرک دارم، نه ۹ خرک. سنتور يا بايد ۱۰ خرک باشد يا ۱۱ خرک. آن نقيصه‌ی كوكش برطرف می‌شود. آن دو تا نتی را كه بالا ندارد، اين دو خرکِ اضافه‌شده جبران می‌كند. مثلاً وقتی می‌خواهد ماهور را تا آخر كار بزند، مشكلی ندارد و مجبور نيست كه صرف‌نظر كند از بخشی از گوشه‌ها يا مجبور بشود دوباره كوک كند. با همان ۱۰ خرک يا ۱۱ خرک می‌تواند بزند. ولی من بيشتر با ۱۰ خرک می‌سازم و آن را توصيه می‌كنم. يک مقدار ساز پهن‌تر می‌شود. شبكه‌های بالا و پايين يک مقدار فاصله‌شان از كلاف بيشتر می‌شود كه بتوانند صدا بدهند. اين روزها در بيشتر سنتورها عرض صفحه را كم می‌گيرند (۲۷، ۲۸ سانتی‌متر). در صورتی‌كه عرض ساز من ۳۳ سانتی‌متر است كه خوب جواب داده.

بم ساز:

این سازهم در کنسرت پاییز استاد با گروه شهناز رونمائی شدکه آقای رامین صفائی هم چند دقیقه آن را نواختند.خود استاد در صحبتهای خود دراولین شب کنسرت خود(18 مهر 1387 )میگویند که: یک ساز دیگر ساخته ام به نام بم ساز،که سنتور های دیگر 3 اکتاو دارند ، این 4 اکتاو و نیم دارد که 1 کتاو و نیم به صورت بم اجرا می کنیم با آن.

استاد در پرسش و پاسخ ها با روزنامه اعتماد بهتر به معرفی این ساز می پردازند:

بم ساز چه‌طور؟ قصه‌ی ساخته شدن اين ساز چگونه بوده است؟در دفترچه‌ی كنسرت به كمبود صداهای بم در اركسترهای ايرانی اشاره كرده‌ايد. آيا همين دغدغه‌ی كمبود صدای بم در اركستر ايرانی شما را به ساختن اين ساز ترغيب كرد؟ و چه‌قدر از سنتور ايده گرفته‌ايد؟سال‌هاست كه خيلی‌ها به فكر ساخت بم‌ساز هستند؛ اما موفق نبودند. فكر می‌كردند اگر بيايند فقط طول ساز را زياد كنند، صدای بم می‌دهد. اين‌طور نيست. طول را كه زياد كنند، بايد همه‌چيز به همان نسبت زياد بشود. مثلاً ويولن و كنترباس از يک خانواده و شبيه به هم هستند؛ اما برای ساختن كنترباس نيامدند كه فقط ويولن را دراز كنند. كاسه و استانداردها را تغيير دادند و به همان نسبت بزرگ كرده‌اند. سيم‌های كنترباس هم فرق می‌كند. اين‌طور نبوده كه همان سيم ويولن بيندازند، فقط طولش را بيشتر كنند. بعضی آمده بودند روی سنتور اين كار را كرده بودند. طول سنتور شده بود ۱۷۰ سانتی‌متر! خب سيم نمره‌ی ۴۰ در طول ۱۷۰ سانتی‌متر اصلاً جواب نمی‌دهد. در اين بم‌ساز از سيم ۲۰۰ استفاده شده است. قطرش ۲ ميلی‌متر است كه بتواند صدای باس بدهد. ساز من ۲۰ نوع سيم دارد. از ۴۰ شروع شده تا ۲۰۰. خيلی بالای ذوزنقه‌اش را نبسته‌ام؛ يک مقدار بالای ساز بازتر است، چون اگر بسته باشد ديگر صداها كاملاً خفه و كدر می‌شود. برای اينكه صدا راحت باشد، بالای ساز را باز گرفته‌ام؛ ولی به همان نسبت آمده‌ام اندازه‌ها را عوض كرده‌ام. ۱۸ سال است كه به‌دنبال سيم بوده‌ام. هر جای دنيا كه رفته‌ام، در هر سازفروشی به‌دنبال اين بوده‌ام كه ببينم چه نوع سيمی دارند. هی سيم خريدم و آمده‌ام توی خانه گذاشته‌ام كه ببينم ويژگی آن‌ها چيست. بر اساس اين سيم‌ها آمده‌ام ساز ساخته‌ام. يعنی اول سيمش را گرفتم و بعد ساز را ساختم! خوشبختانه جواب داد. من دو هفته روی بم‌ساز وقت صرف كردم كه ببينم چه سيمی را بايد به كجا بيندازم و تا كجا می‌توانم كوک را بالا ببرم. مرتب كوک می‌كردم و می‌ديدم آن چيزی كه من می‌خواستم نيست تا به نتيجه رسيدم. بايستی اين ساز طوری می‌شد كه نوازنده‌ی سنتور بتواند با آن ارتباط برقرار كند. با اين حال هر سنتورنوازی الآن نمی‌تواند تا ساز را دستش گرفت مثل ساز خودش آن را بزند.

يعنی آن‌قدری كه ويولن‌نوازها با صراحی می‌توانند راحت باشند،سنتورنوازها با بم‌ساز راحت نيستند؟نه، راحت نيستند.

بم‌ساز برای تكنوازی است يا شما آن را برای گروه‌نوازی طراحی كرده‌ايد؟برای گروه‌نوازی طراحی كرده‌ام؛ منتها بايد نتش را بنويسيم. فركانس‌های بم خيلی كند حركت می‌كنند. مثلاً در اين بم‌ساز وقتی يک مضراب می‌زنيد، ۳۰ ثانيه صدايش را می‌شنويد. برای همين حتماً بايد برای اين ساز نت نوشته شود كه صداها قاطی نشود. چون صداها در فضا می‌ماند. مثل سازهای ديگر نيست كه شما انگشت‌گذاری می كنيد و مثلاً سل را می‌نوازيد و بعد كه دست روی لا گذاشتيد، ديگر صدای سل نباشد. نت‌های جديد ارتباط نت‌های قبلی را قطع می‌كنند، اما بم‌ساز اين‌طور نيست. وقتی ۳۰ تا نت را اجرا می‌كنيد، همه‌ی اين‌ها در فضا می‌ماند. اين يكی از مشكل‌های بم‌ساز است. شايد برای اين ساز هم مثل پيانو بايد يک پدال طراحی كنيم تا بتوانيم صدا را خفه كنيم.

يعنی در گام بعدی روی تعبیه‌ی پدال برای اين ساز فكر می‌كنيد؟دارم فكر می‌كنم كه چه‌طور می‌توانيم روی اين ساز پدال بگذاریم. الآن هم می‌شود اين كار را كرد؛ اما ساز ديگر قابل‌حمل نيست و مثل پيانو بايد هميشه گوشه‌ی اتاق باشد. در حالی‌كه قابل حمل و نقل بودن آن برايم مهم است. دارم فكر می‌كنم چگونه پدال طراحی كنم كه بشود ساز مشكل ِ حمل و نقل نداشته باشد. شايد بايد پدال‌ها دستی باشند. حالا بايد ببينيم و بيشتر فكر كنيم. اما فعلاً كه اين ساز پدال ندارد، در به‌كارگيری اين ساز در اركستر بايد بسيار دقت كرد و فكر كرد كه چه نت‌هايی برای آن بنويسيم. كجا بنوازد. مثل سنتور نيست كه همين‌جور ريز بنوازد. در اين‌صورت صداها قاطی می‌شود. اين مشكلی‌ست كه مشغول كار روی آن هستيم كه چگونه اين ساز در اركستر بيايد و كمک كند. به‌هر حال اين مشكلش را برطرف می‌كنيم.

ساز ساغر:

 

ساز ابداعی ساغر

استاد در مصاحبه خود با خبرنگاران در 22 مهر 1388 اینگونه می گوید:ساز «ساغر» نیز از خانواده تار است که برای تارنوازان خوب است ولی رنگ صدای آن با تار فرق می‌کند و در حال تجربه و امتحان آن هستم. همچنین در مصاحبه ای دیگر می گوید: سازی مضرابی نیز ساختم به‌نام «ساغر» که از خانواده‌ی تار و سه‌تار است. سازی بین تار و رباب و تارباس که کیفیت صدای پرطنین و بسیار آرام و خوبی دارد. یکی از هنرمندانی که قبلاً در گروه ما رباب می‌زد، از این ساز استفاده می‌کند و از آن راضی است

 

کرشمه:

ساز ابداعی کرشمه

 

استاد در آن مراسم در مورد کرشمه هم میگوید: کرشمه صدايي شبيه به صداي عود دارد ولي با عوض کردن سيم ها مي توان صدايش را تغيير داد.

 

هنر قرائت قرآن

 

 

 

از زبان استاد:  در مشهد در سنین دبستان خواندن اذان ظهر و غروب که از بلندگوهای مهدیه پخش می شد،با من بود.به علاوه مناجات های سحری ماه رمضان را نیز به عهده داشتم.تا آستانه انقلاب،جلسات قرائت قرآن را داشتم.سال پیش از آن،در قرآن در کشور اول شدم. استاد القرا،صلاح ساوی در مورد استاد می گوید: شجریان را شکار کنید،دنیا را می گیرد.

 

هنر خطاطی

 

 

نمونه هایی از خوشنویسی استاد

 

از زبان استاد:  از کلاس سوم ابتدائی همیشه در کلاس،بهترین خطاط بودم.تا سال پنجاه،کار خطاطی را ادامه دادم و بعد رها شد... در مدرسه معلم خط داشتم.بعد که تهران آمدم در انجمن خوشنویسان چهار سال دوره دیدم.خط میرخانی را کار می کنم.در دوره ی استادی شرکت نکردم.باید یک کتاب می نوشتم.بعد باید در یک جلسه شرکت می کردیم که اساتید مطلبی را می گفتند و ما می نوشتیم،آنها بررسی می کردند و سپس نظر می دادند.آن زمان من خطم بد نبود،ولی چون حال و حوصله اینکه کتاب بنویسم نداشتم و نیز انگیزه ای برای گرفتن مدرک نداشتم،رها شد.می خواستم خطم خوب شود.سخت ترین هنر،خط نستعلیق است. به‌هر حال من یازدهمین نفری بودم که مدرک ممتاز گرفتم که رقم ممتاز شدن در حال حاضر به پنج هزار نفر رسیده است.در حالی‌که من روزی هفت-هشت ساعت خطاطی می‌کردم. در حال حاضر هم دلتنگ این هنر هستم، چون برای خودش عالمی دارد. وقتی خط نستعلیق می‌بینم، آن‌چنان من را با خودش همراه می‌کند که مسحور می‌شوم. اگر وقت اجازه می‌داد دوست داشتم قلم دست بگیرم. هنوز هم وسایلش را دارم. قلم، دوات و کاغذها هنوز سر جای خودشان هستند. اگر تمرینی وجود نداشته باشد، خطاطی در مقایسه با موسیقی زودتر فراموش می‌شود؛ چرا که خطاطی حال‌وهوای خاص خود را دارد، اما موسیقی فراگیر و دست‌یافتنی‌تر است. خطاطی وقت خاصی را می‌طلبد تا آدم به آن بپردازد.

 

هنر پرورش گل،باغبانی و کشاورزی


استاد و محصول انگور باغش به وزن دو و نیم کیلوگرم ـ شهریور ۱۳۸۱

 

شجريان عاشق گل، گياه و طبيعت است، نزديك هشتگرد كرج، زمين وسيعي دارد و بيشتر تعطيلات آخر هفته را در تنهايي در آنجا مي‌گذراند.زنده یاد مشیری این گونه می گوید: شجریان سالهاست به گل بازی مشغول است؛انواع گلهایی که پرورش می دهد نمونه است.به طور مثال صدها نوع و رنگ شمعدانی،فراهم آورده.او برای تربیت گل و کسب اطلاع دائمی از این هنر،با بسیاری از گل پروران و باغبان ها آشنا شده و ارتباط برقرار کرده است.بیشترین رهاورد او از خارج،نشا و تخم گل است.مرد نازنین و متواضع موسیقی ایران،مجید درخشانی در خاطره ای می گوید: یک بار ایشان به کلن آمده بودند. من از قبل یک جایی را اطراف کلن می‌شناختم که نمایشگاه بسیار بزرگی از گل و گیاه بود.یک مکان بسیار وسیع که فقط مخصوص گل و گیاه بود.ما از ساعت ده صبح با استاد رفتیم آنجا.برای ما خیلی خوشایند بود کنار ایشان هستیم. واقعاً نمی‌دانم چند ساعت آنجا بودیم. خیلی طول کشید. استاد نگاه می‌کردند و می‌رفتند توی جزئیات. آن‌قدر گل و گیاه انتخاب کردند که چرخ خرید کامل پر شده بود. راستش من و یکی از دوستان که همراه ایشان بودیم، واقعاً بریده بودیم و استاد اصلاً خسته نمی‌شدند و باز هم داشتند گل و گیاه انتخاب می‌کردند؛ ما واقعاً حیرت کرده بودیم از این همه عشق و علاقه‌ی ایشان... خود استاد هم می گوید:من خاک را دوست دارم،مثل معشوقم می ماند و گل و گیاه هم برآمده از آن خاک است.دوست دارم در تنهایی بیشتر وقتم را با گل و گیاه بگذرانم.

 

عکاسی


 



بم ـ ۲۱ تیر ۱۳۸۴

 

از زبان استاد:  من یکی از علاقه مندی هایم عکاسی ست و عکس های خیلی خوبی هم از تخت جمشید دارم.

تئاتر

از زبان استاد:  مهرتاش سعی می کرد مرا به تئاتر بکشاند،ولی من نمی خواستم و مرتبا شانه خالی می کردم.ولی گاهی گیر می افتادم! چون به ایشان علاقه داشتم در یکی از دوتا از برنامه هایش شرکت کردم.سنت های چهارشنبه سوری را با موسیقی بیان می کرد.من هم جزو کسانی بودم که نقش اصلی را به من داده بود.روی صحنه با لباس و گریم می خواندیم و می رفتیم.