رفتي ولي كجا ؟ كه به دل جا گرفته اي

دل جاي توست ، گرچه دل از ما گرفته اي

 

وقتی در جمعی نام از استاد حسن کسایی می آید ، در وجود شنونده ناخواسته حسی از احترام و معنویت پدیدار می شود . چرا که سخن از انسانیست که همیشه و از هر زبان فقط و فقط تحسین و تمجید می شنوی . و هنگامی که سخن از هنر ایشان به میان می آید ، خواه گوینده استادی باشد و خواه هنرجویی و خواه یک مشتاق به موسیقی باز حالتی از تعظیم در برابر هنر ایشان احساس میکنی؛اما افسوس که قریب بیست روز است که این گنجینه گرانبها را از دست داده ایم...

در این مجال برآن دیدم که گوشه ای از سخنان ارزشمند این هنرمند فقید را بازنشر کنم،سخنانی که هزاران نکته در آن نهفته است...

"موسیقی هم مثل سایر هنرها، طالب می‌خواهد و عاشق.باید که خالص باشی و بی‌ریا.نه هر که سازی در بغل گرفت و آوازی زمزمه کرد،موسیقیدان است‌ و اهل این هنر،هنرمند واقعی کسی است که هرگز سازش را، صدایش را به تفنّن و سرگرمی مجلسیان طالب شادی نسپرد  ...هنرمندی که شیفته و آلودهء این هنر شد از بسیاری بدی‌ها و پلیدی‌ها پرهیز می‌کند.چون صاف بودن و بی‌غش بودن و با روح و اندیشه‌ای لطیف زندگی کردن خواست این هنر است...نمی‌شود صاحب تجربه در موسیقی شد،استاد در این فن شد و رنج نکشید.آنکه به راه این هنر رفت دیگر نمی‌تواند پیشه و فنّی سوای موسیقی برگزیند...صاحب شیوه و شگرد شدن در موسیقی کار همه کس نیست.ابتدا باید رنج کشید،شاگردی‌ کرد،اصول و ارزشهای موسیقی سنّتی این سرزمین را شناخت، بعد شهامت بداهه‌نوازی و ارائهء شیوه و شگرد را داشت..."

بعد از سال ها بي اعتنايي از طرف مسوولان،امروز مي گويم كه اي كاش در جاي ديگري به جز اينجا زندگي كرده بودم. «به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم» چون ديگر تحمل اين همه بي اعتنايي را ندارم! بله، طي شد! گفت:  عشق آمد به دل و شور قيامت برخاست/ زندگي طي شد و اين معركه برپاست هنوز

 

اساسا شاخص شدن دردنیای هررشته ای،  نبوغ و خلاقیت لازم دارد، تکرار (صنعت) است و راهگشایی( هنر) . استاد ابوالحسن خان صبا فرمودند: (هر هنری با تقلید شروع میشود، ولی هنرمند باید یک جایی راهش را از استادش جدا کند و سعی نماید که خودش شود) ، اما اگر زیراکس و عکسبرگردان باقی ماند و نتوانست آن احساسات درونی را داشته باشد و از خودش ابداعاتی را نشان دهد، این دیگر گناه آن مدرس و معلم بیچاره نیست و با کمال بی انصافی و بی اطلاعی نگویید: (نمی خواهند یاد بدهند) ! چرا که نهفته درونی قابل انتقال نیست و بستگی به خصوصیات وجودی و فردی افراد دارد.

 

 

دلم میسوزد، دلم میسوزد. می دانید چرا؟ چون یک عمر، این که می گویم یک عمر یعنی یک عمر، عشق ورزیدیم و در دنیای موسیقی خودمان را مطرح کردیم تا شدیم (محجوبی)، (عبادی)، (کسائی) و... باید بگویم که بیشتر لطایف وظرایف موسیقی ما در تکنوازی ها متجلی می شود و دلنوازی درساز تنهاست که به دل می نشیند. آن موسیقی که دیروز به عنوان تکنوازی در رادیو، معرف شخصیت موسیقیایی ما بود، امروز به عنوان گل ملات از آن استفاده می شود. هر وقت در برنامه های رادیو- تلویزیون وقفه ای ایجاد می شود، از بهترین قطعات تکنوازی ما به عنوان چند ثانیه استفاده می کنند و بلا فاصله پخش آگهی شروع می شود. چه پاداش غمگین و کشنده ای به ما دادند- دلم میسوزد- چرا خون نگریم. سازی که با جان و دل اجرا کرده ایم، حالا زیر هر گفتاری پخش می شود و البته فدای آن گفتار. چرا؟! منظور ما از خلق این آثار، آیا این بوده است؟! واقعا جای تاسف است.

 زمن سرود دل انگیز شاعرانه مخواه                     ازاین قناری افسرده دل، ترانه مخواه   

 

 

براي رسيدن به اين مختصر، خون دل‌ها خورده‌ام، سختي‌ها كشيده‌ام وسرزنش‌ها شنيده‌ام. درنواجواني وجواني گاهي شب‌ها كنار نهرهاي اصفهان، دربيشه‌ها و دنبال رودخانة زاينده رود تا سپيدة صبح با صداي بلند، ني مي‌زدم وانعكاس صدايش را مي‌شنيدم. گاهي هم درِ خانه‌اي باز مي‌شد، آقا يا خانمي با حالت پرخاش سرزنشم مي‌كرد و از آن‌جا مي‌راندم. چقدر خاك ارّه خوردن، چقدر تحمل بوي ني سوخته، چقدر دميدن در ني، چقدر مرارت، چقدر انديشيدن روي لحظه لحظة موسيقي...؟ شايد اگر فوت‌هايي كه در ني كرده‌ام، يك‌جا جمع شود (يعني شصت سال فوت كردن درني)، اصفهان را باد ببرد! اما آن زحمات در«ني» و« سه تار» وحفظ كردن شخصيت هنري،‌امروز براي من درجامعة خودمان وحتي در خارج از كشور، احترام و اعتباري خاص به ارمغان آورده كه برايم پاداشي بس گرانبهاست."


 

 

"واقعيت اين است كه من يك آدم معمولي هستم، ولي وقتي ني ميان لب و دندانم قرار مي گيرد، نمي دانم اين صدا از كجاست، كه خودم را هم تحت تاثير قرار مي دهد، و اين نيست مگر خواست خدا. حتماً هم اكتسابي نيست. بعضي شاگردها يا نوازندگان ني مي گويند فلاني ياد نمي دهد(!)، من كه نمي توانم احساس خودم را به ديگري منتقل كنم. مولوي مي فرمايد:

لقمه بخشي آيد از هر كس به كس     حلق بخشي كار يزدان است و بس

 

 

"سه تار ساز سهل و ممتنعیست ، یعنی هر کس شش ماه سه تار میزند ، فکر می کند به پایان راه رسیده است . ولی مضراب هایی که در سه تار هست و اصلا اسلوب ساز زدن سه تار بسیار مشکل است و گردش صحیح ناخن و انگشت گذاری اگر در یک پوزیسیون (انگشت) غلط گذاشته شود ، امکان ندارد بشود اون جمله را صحیح اجرا کرد . اینست که دقت می خواهد. و البته یادم هست استاد عبادی می فرمودند : "من سه تار را به تفکیک نوازی و تک سیم زدن رساندم که زیبا باشد ولی بعد دوباره میبینم همون شلوغی را می کنند و مثل چگور ، سه تار را میزنند" و از این ناراحت بودند . ولی توصیه ای که می کنم ، به سه تار استاد صبا که نوارهایش موجود است و استاد ارسلان درگاهی و استاد عبادی گوش و توجه کنند. بقیه هم خوب سه تار زدند، اما این سه استاد را ترجیح می دهم"

 

"همين نام استاد است، كه موسيقي را به خطا مي‌كشد. حرفتان را با سازتان بيان كنيد نه اينكه بخواهيد با كلمات عجيب و غريب خودتان را مطرح كنيد"

 

منابع:

فصلنامه ماهور -  سال اول، شماره یک – زمستان 1377

کتاب تاریخ شناسی موسیقی و ردیف موسیقی ایران

کتاب از موسیقی تا سکوت

روزنامه شرق ، 24 آبان ماه 1389، شماره 1113

مجله شهروند امروز ـ ۲۳ تیر ۱۳۸۷