استاد کسائی از زبان حسین عمومی، درویش رضا منتظری و سید ابوالحسن مختاباد
ساز را باید ازش زد/ حسین عمومی؛نوازنده توانای نی
استاد کسايي در محيطي رشد کردند که از در و ديوارش صداي شعر و آواز شنيده مي شد.استاد فرزند سید جواد کسایی يکي از متمول ترين تجاز اصفهاني است.استاد خودشان هميشه مي گويند من اين شانس را داشتم که چون پدرم علاقه به موسيقي داشت خانه شان محل تجمع هنرمندان بوده است.خانه استاد کسايي مرکز موسيقي بود.استاد مي گويند يک روز فقيري در کوچه ني مي زد و مي رفت.من دنبال او راه افتادم و رفتم و عاشق اين ساز شدم.بعد پدرشان مي بينند که ايشان استعداد دارند او را نزد استاد نوايي مي فرستند .امروز ایشان جزو يکي از اسطوره هاي موسيقي ايراني هستند. ايشان تمام ملودي هايي که با تار نواخته مي شده کار استاد علي خان شهناز( برادر استاد جلیل شهناز ) واستاد جليل شهناز و آواز تاج اصفهاني و طاهرزاده و خيلي از هنرمندان ديگر را روي ني پياده کردند.الان هم اگر برويم نزد استاد کسايي ايشان مرتبا به مناسبت موضوع،شعري مي خوانند. در اين مکتب هنرمندان با شعر عجين هستند، شعر را مي شناسند آواز مي خوانند و ساز مي زنند . وقتي در موسيقي ايراني ما قبول بکنيم که پايه هاي موسيقي ايراني شعر فارسي است. يعني در حقيقت موسيقي ايراني خلق شده براي خواندن شعر. اگر شما اين موضوع را قبول کنيد به این اصل می رسیم که تمام نوازندگان سازهای مختلف باید این آشنایی را داشته باشند وحتی با دو دانگ صدای خود آوازی هم بخوانند.اما درباره زنده یاد استاد کسایی باید گفت ایشان تحت تاثیر فضای هنر ی پیرامون خودشان به خلاقیت و ابداعاتی در نوازندگی نی رسیده اند که قبلا در موسیقی ایرانی ،حداقل در ضبط ها و نمونه های اجرای موسیقی چیزی در دسترس نداریم وهمه از ابداعات ایشان بوده که توانسته اند دستگاه های موسیقی ایرانی را با نی در کوک های مختلف با تسلط و زیبایی کامل اجرا کنند .درباره تکنیک نوازندگی هم خود ایشان می گفتند:ساز را بايد ازش زد". يعني اينکه ساز که صدا ندارد شما بايد صدا را از درونش بيرون بکشيد. من يکدفعه خواستم تار بخرم.يک نفر دو عدد تار آورد تا من ببينم. من گفتم:تخصصي در اين زمينه ندارم شما زحمت بکشيد روز جمعه بياييد منزل استاد کسايي؛ استاد شهناز هم آنجا هستند ايشان انتخاب مي کنند، سازها را آوردند. استاد شهناز يکي را از دور ديدند و گفتند:این یکی اصلا فايده ندارد ولي ديگري را برداشتند و زدند. ديدند اصلا صدايي از تار در نمي آيد. گفتند: ببين صداي خود تار اين هست که من مي زنم حالا ببين چه صدايي از اين در مي آيد که يکدفعه ديديم صدايي از آن بیرون آمد بسیار زیبا. چون که صدا را بايد از ساز بيرون کشيد .اگر دقيق نگاه کنيد مي بينيد که استاد شهناز دسته تار را مي کشد. با اينکه چوب است، چوب هم سفت است ولي اين دسته که به کاسه تار است را به عقب مي کشد.با چوب بازي مي کند علاوه بر آن برخرک ها فشار مي آورند تا صدا آنگونه که باید از ساز خارج شود.اين کار را استاد کسايي با ساز نی انجام مي دهند. من دفعه اول که رفتم نزد استاد همين اتفاق براي من افتاد. به من گفتند: ني بزن. مگر من مي توانستم نزد ايشان ني بزنم؛ يعني در شرايطي که من ده سال ني مي زدم و با نادر گلچين هم برنامه تلويزيوني داشتيم. در گروه سازهاي ملي با استاد پايور برنامه داشتم اما هنوز استاد کسايي را نديده بودم. با اين حال دفعه اول که رفتم پرسيدند سازت را آوردي؟ گفتم: نه. در ماشين است . گفتند : برو بيار. فکر نمي کردم بگويند ساز بزن. فکر مي کردم فقط مي خواهند سازم را ببينند، آوردم. گفتند : بزن. گفتم من که جرات نمي کنم پيش شما ساز به دستم بگيرم. بعد گفتند که خب آن ني کوچک که اصلا به درد نمي خورد( از دور ديدند و گفتند) حالا آن يکي را بده.دیدم صداهای که از نی بیرون می آید تماماخارج است.با خودم گفتم بیخود نیست که من با این ساز مساله دارم و ساز اشکال دارد. استاد همين را مي خواستند به من بگويند. دو سه جمله با ساز من خارج زدند. بعد يکدفعه شروع شد به درست شدن .در نی می توان بدون تغییر حرکت انگشتان با تغییر حالت لب ها و فشار نفس سه نت را با فاصله های نیم پرده بر روی یک سوراخ ایجاد کرد.صدا در آوردن اين ساز،خودش يک هنر است. يک دوره فقط طول مي کشد که بتوان صداي اين ساز را دربياورید؛حال اينکه با چه کيفيتي بتوان اين کا را انجام دهيد،مقوله اي جداگانه است. استاد کسايي هم همان طور که استاد شهنازصدا را از ساز بيرون مي کشند جور ديگر صدا را از اين ساز در مي آوردند.از همان ساز خراب من را هم يک صدايي در آوردند. جمله هايي زدند که باور کنيد کلمه جادو را آنجا آموختم و تجربه کردم؛چون در آن لحظه من مسحور شدم براي اينکه من صدای ساز ایشان را هميشه از راديو وبا اکو شنيده بودم . نفس دم استاد را اصلا نشنیده بودم .استاد در اين راه با ممارست زياد وبه واسطه استعداد و محيط مساعد به اين درجه رسيده اند. خود ايشان مي گفتند: که من در عمرم يک روز هم کار نکردم. "نی زدن" کار مهمي بود. مانند ديگران کارهاي اداري،تجاری و غیره نداشتند. ايشان تمام زندگي خود را وقف ني زدن کردند و عشق ایشان به این کار باعث پیشرفت هنر نی نوازی شد.
کسایی راوی دردهای درون آدمی/ درویش رضا منظمی؛نوازنده کمانچه
کسایی از هنرمندانی بود که بسیار آرام و سرشار از متانت بود، او نوای دردهای درون خود را با موسیقی و با ساز نی بیان می کرد.کسایی نوازنده ای بود که نظیری برای او وجود ندارد و نبود او در موسیقی ایرانی به راستی جبران ناپذیر است، البته کسانی چون محمد موسوی که از شاگردان کسایی بوده توانسته اند نوای این ساز را در موسیقی ایران جاری کنند و ادامه دهنده راه کسایی باشند. من تنها یک بار به طور مفصل و از صبح تا شب در منزل یکی از دوستان مشترکمان با کسایی از نزدیک ملاقات داشتم که در آن دیدار نیز قطعاتی را با کسایی همنوایی کردیم. اما آنچه من از کسایی دریافتم چیزی جز محبت و بزرگی این هنرمند نبود. من نوازنده کمانچه هستم اما همواره تلاش می کردم با گوش دادن به نوای نی کسایی، ریزه کاری ها و تحریرهایی که در نوازندگی او بود را درک کنم. حسن کسایی نوازنده ای بود که ساز نی را زنده کرد و هر نوازنده دیگری به بودن در کنار کسایی افتخار می کرد. او هرگز در قید و بند مسائل روزمره زندگی نبود. یک بار شاهد بودم که کسایی از اصفهان به تهران آمده بود و در رادیو قطعه ای را در آواز شوشتری با همنوازی تار محمد رضا لطفی اجرا کردند که هنوز نوای آن اجرا در ذهنم جاریست. کسایی پس از آن اجرا مستقیم به اصفهان برگشت. من به نوبه خودم درگذشت این نوازنده بزرگ و موسیقیدان گرانقدر را به جامعه موسیقی ایران تسلیت می گویم.
دم که مرد نایی اندر نای کرد/ سید ابوالحسن مختاباد؛روزنامه نگار و منتقد
«غیرت حق بود و با حق چاره چیست؟ کو دلی کز حکم حق صدپاره نیست؟»
مرگ جسمانی استاد حسن کسایی از یکی، دو سال قبل که ایشان قدرت تکلمشان را از دست داده بودند، عملا اتفاق افتاده بود؛ حتی در مراسمی که سال گذشته و به همت مدیریت موسیقی سازمان فرهنگی – هنری شهرداری تهران در رونمایی و بررسی ردیف نی ایشان با حضور استاد محمدرضا لطفی برگزار شد، بهرغم حضور فرزندان و شاگردانش امکان حتی یک تماس تلفنی هم با این استاد یگانه فراهم نشد. در مقابل این مرگ جسمانی، حضور معنوی ایشان در سپهر فرهنگ موسیقی ایران هر روز تلألو و درخشندگی بیشتری پیدا کرد. اگر بخشی از برآمدن شخصیت فرهنگی و هنری استاد کسایی را معلول درک محضر بزرگانی چون صبا و وزیدهشدن در مرکز هنری – موسیقایی اصفهان بدانیم، بخش مهمتر این پیچیدگی شخصیتی را باید در استعداد و ذوقی جستوجو کنیم که در ذات این چهره بیبدیل موسیقی ایران نهفته بود و خود او نیز به چنین استعدادی پی برده بود. نگاه آن زندهیاد به برخی پدیدهها و استخراج ملودی از آنها را میتوان نمونهای از این ذوقورزی یگانه به شمار آورد. برای درک دقیقتر این شخصیت پیچیده هنری امروز باید مقالهای بلند نوشت که البته استاد محمدرضا لطفی در یکی از شمارههای سالنامه «شیدا» در متنی ۵۰ صفحهای بخشی از این ویژگیها را به درستی توضیح دادند اما یکی از نمونههای درخشان این استعداد کمنظیر همان چگونگی ساها معروفترین قطعه استاد است با عنوان «سلام» که در دستگاه چهارگاه نوشته شد و حدود ۲۵ سال قبل استاد حسین علیزاده در تنظیمی درخشان، حق این قطعه را در آلبوم صبحگاهی ادا کردند؛ قطعهای که به گفته استاد کسایی ریتم و فضای کلی آن از دو واژه «سلام علیکم» گرفته شد و سالهای سال شنوندگان رادیو در ایران، صبح خود را با این قطعه کوتاه اما تاثیرگذار آغاز کردند. استخراج چنین ملودیای از چنین واژه دمدستی نمونهای از نگاه متفاوت به پدیدههاست؛ امری که شاید بتوان آن را در چهرهای چون مولانا سراغ کرد که از برخی امثله و داستانهای کوچهبازاری مفاهیم عمیق عرفانی – فلسفی- حکمی را در مثنوی معنوی خلق کرد. به گمانم سالهای میانی دهه ۷۰ بود که فرصت دیدار و گفتوگویی چندساعته با استاد فراهم شد، بخشی از این گفتوگو در روز هفتم (ویژهنامه هفتگی روزنامه همشهری) منتشر شد. استاد کسایی آن گفتوگو را با این بیت مولانا آغاز کردند: «دم که مرد نایی اندر نای کرد/ در خور نای است و نی در خورد مرد» والحق که این گونه بود و ساز نی که استاد کسایی حق آن را به جای آوردند و در جایگاه شایستهاش نشاندند، تنها گوشههایی از ظرفیتهای شگرف آن زندهیاد را بروز و ظهور دادند و دم و نفس او در موسیقی ایران قطعا بسی بیشتر از این میارزد و میارزید و هرچه که زمان بگذرد، تلألو و درخشندگی کاری که استاد کسایی در حوزه موسیقی ایران انجام داد، بیشتر و بیشتر نمایان میشود. یادش گرامی و روانش شاد...