روزنامه ها و خبر درگذشت استاد کسائی
روز شنبه اکثر روزنامه های کشور با تیترها یا با سرمقاله هایی،به پوشش خبر درگذشت استاد کسائی پرداخته بودند اما بیشترین پوشش را روزنامه وزین شرق داده بود که در صفحه آخر خود در گفتگو با جمعی از هنرمندان یاد این استاد فقید را گرامی داشته بود . به تیتر بعضی از روزنامه ها می پردازیم
فرهیختگان:
استاد حسن کسایی از دنیا رفت/ در سوگ نی
تهران امروز:
نواهای ماندگار دردراز نای روزگار/ استاد حسن کسایی، بنیان گذار مکتب نی درگذشت
مردمسالاری:
استاد کسائی نیمه شب به خاک سپرده شد
همشهری:
پیکر استاد کسایی به خاک سپرده شد
جام جم:
خاکسپاری استاد نی در سکوت خبری
ایران:
استاد کسایی نی بر زمین نهاد
آفتاب یزد:
ناله نی در رثای یک نفس/ استاد حسن کسایی، نوازنده پیشکسوت نی در ایران درگذشت
شرق:
درگذشت استاد «حسن کسایی»/ «نی» از «نا» افتاد
گريه كن كه گر سيل خون گري ثمر ندارد...
صديق تعريف
... سفر حجمي در خط زمان و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن/ حجمي از تصويري آگاه كه ز ميهماني يك آينه برميگردد/ و بدينسان است كه كسي ميميرد و كسي ميماند...
بودن يا نبودن و حضور آدمي در هستي به تاثير و تاثيرگذاري است كه در عمر محدود و معدود خود در خط زمان ميگذارد و استادكسايي بيشك و بيهيچ چون وچرايي از آن محدود و معدود گرانمايه آدمياني است كه تاثير مانا و بسيار ارزشمند و كمنظيري روي بخشي از فرهنگ بشري گذاشته است.در اين مجال بسيار كوتاه و اندك و غمناك نميتوان مطلبي درخور استاد گفت، آن هم با بضاعت اندك شاگردي چون من. با توجه به ساختمان ساده و كمامكان بالقوه ساز ني، استادكسايي آنچنان امكان غيرقابل انجامي را از اين ساز به نمايش ميگذارد كه حيرتانگيز است و ناممكن.بر اين گمانم كه ديگر جايي براي خلاقيت و مانور فني نينوازان معاصر و چه بسا آينده باقي نگذاشته باشد. گمان نميرود كه ديگر كسي بتواند از اين ساز با اين ساختمان ساده، خلق ديگري فراتر از معجزه استادكسايي بيافريند. استادكسايي با ممارست و حوصله و لبريز از عشق، ناممكنها را ممكن ساخت و هر آنچه را كه گمان نميرفت در توان اين خشك چوب باشد را، استاد با ذهن زيبا و خلاق خود جاني اهورايي بخشيد. فقدان اين بزرگمرد، اين پدر معنوي موسيقي ايران براي جامعه موسيقي ضايعهاي است غيرقابل جبران؛ موسيقي در هجر او ميگريد و در هجرانش خواهد گريست. شرح اين هجران اين خون جگر/ اين زمان بگذار تا وقت دگر!
چون مولانا در شعر فارسي
حسن ناهيد
آشنايي من با «استاد حسن كسايي» به حدود سال 1334 برميگردد. در آن زمان من نامهاي به ايشان نوشتم و عرض كردم كه به ني علاقه بسيار دارم و از شما راهنمايي ميخواهم. ايشان هم مشفقانه و پدرانه راهنماييام كردند. ارتباط من با ايشان مستمرا و منظما ادامه داشت و تا روز آخر هم در جريان احوالاتشان بودم. حالشان چندان هم بد نبود بهگونهاي كه حتي چند روز قبل، تلفني با من صحبت كردند و حتي فرمودند كه به اصفهان بيا تا تو را ببينم. تا اينكه حدود ساعت 15:30 روز پنجشنبه بود كه ايشان به رحمت خدا رفتند و تنهايمان گذاشتند. من هم چهار دقيقه پس از اين اتفاق بود كه از آن مطلع شدم. من نقش ايشان در موسيقي اصيل ايراني را چون نقش مولانا در شعر فارسي ميدانم كه هم تحولآفرين بود و هم نابغه. شما وقتي به نوارهاي قدمايي چون نايب اسدالله گوش ميكنيد به جايگاه ايشان در اين عرصه پي ميبريد. ايشان علاوه بر آنكه از اطلاعات موسيقايي بالايي برخوردار بودند و صداي سازشان بهترين بود و ديگر كسي مانند ايشان پديد نخواهد آمد، مهرباني و حُسن خُلق عجيبي هم داشتند.
«يگانه» بود و هيچ كم نداشت
حسامالدين سراج
«استاد حسن كسايي» كه روز پنجشنبه از ميان ما رفت، يكي از بيبديلترين پديدههاي عالم موسيقي بود؛ يگانهاي كه بزرگان موسيقي او را يكي از پنج نابغه موسيقي لقب داده بودند و ميگفتند كه اگر ما پنج نابغه موسيقي داشته باشيم، يكي از آنها بيشك حسن كسايي است. ميدانيم كه ني، ساز مشكلي است و نواختن و به صدا در آوردن آن هم كار هر كسي نيست اما استاد كسايي فردي بود كه ضمن آنكه ني را ماهرانه مينواخت، خلاقيتها و ابداعها و نوآوريهايي كه در باب ملوديسازي داشت، منجر به اين شده بود كه يگانهاي باشد در اين عرصه؛ يگانهاي كه كسي به پايش هم نرسيد و هيچ هم كم نداشت. از سوي ديگر، تكنوازيها و دونوازيهايي كه با استاد شهناز داشت، نمونههايي بيبديل از شاهكارهاي موسيقي ايران محسوب ميشوند. نكته ديگري كه ذكر آن مهم است اين است كه حسن كسايي به لحاظ نكتهداني و تسلطش بر ادبيات هم به واقع يك استاد بود و محضرش از اين حيث هم همواره براي هنرمندان قابل استفاده و بهره بردن بود. تا همين چند سال پيش هم كه ايشان در بستر بيماري نبودند، محضر ايشان براي اهل ادب و نظر بسيار قابل استفاده و سودمند بود. خدايش بيامرزد كه مرگش ضايعهاي بزرگ است براي عالم موسيقي ايران...
شكايت كجا بريم؟
شاهرخ تويسركاني
سرانجام بعد از قريب به 60 سال مردماني كه با نغمههاي آسماني ني استادحسن كسايي غمهاي فروخفته سالهاي دراز درد و رنج تاريخي خود را تسكين ميدادند، وداع گفتند، حالا از اين حكايت شكايت به كجا برند. ساز ني ساختار فيزيكياش از هر سازي با روح و جان انسان نزديكتر و بيانكننده حس روحي و دروني نوازندهاش است. چرا كه هر نوايي كه از آن به گوش ميرسد بدون واسطه از نفس خالق آن به جان شنونده جاري ميشود و كسايي سالها با روح و جانش به روح و جان ما زندگي، عشق، اميد و سرمستي بخشيد و به قول استاد عزيز باستانيپاريزي «اگر نايب اسدالله ني را از آغل گوسفندان به دربار پادشاهان برد، حسن كسايي ني را از دربار پادشاهان به ميان مردم آورد.» اگر شاهان براي ضيافتهاي شادخوارانه از اين ساز بهره بردند، كسايي با تكامل دادن اين ساز و نوآوريهايي كه در به صدا درآوردن اين چوب هفت بند ايجاد كرد، «اندوه هجراني» تاريخ و فرهنگ ملتي را با زبان سحرآميز ني خود براي آنها بازگو كرد. در يك بررسي سريع و كوتاه در موسيقي اصيل ايراني به اين نتيجه ميرسيم كه موسيقي اين سرزمين بعد از حملات بيگانگان به دو شعبه تقسيم شد؛ شعبه شادخيز آن كه يادمانهاي باربد و نكيسا بود، در همان ضيافتهاي غيرچوپاني به زبان تيغ مهدور شد و شعبه افسرده آن به حكم تيغ زبان چوپانان و رعايايي كه به كوهها رانده شده بودند، محفوظ ماند و احتمالا آنچه را كه هماكنون تحت عنوان موسيقي ملي براي ما به ارث رسيده. همان بقاياي جراحتديده موسيقي گذشته است. ساز ني سرآمد و بيانكننده اين فاجعه و بازتابدهنده فرهنگ شكست است؛ شكستهاي پياپي و تحمل جباريت اجانب و اقوام و فرهنگهاي خشن و غيرخودي كه مردان را از ميدان كارزارها به دخمه «زورخانه»، شاعران را به «خرابات» و اهل موسيقي را به «فراق» كشاند. در اين احوال نابغهاي ظهور كرد كه به قول خودش ارث پدري و انرژي جواني خود را بيش از 70سال صرف كرد تا بتواند صداي مرشد و حكيم خويش يعني باربد و نكيسا را بشنود و حلقه مفقوده شادخواران موسيقي را از قعر اقيانوس ناخودآگاه قومي خود به درآورد و ملت خويش را سرشار از انرژي جواني و جنون عشق كند. كه استاد عزيز ازدسترفته ما با خلق آثار بيشمارش به راستي چنين كرد. او در سالهاي پربار حيات خود، سمندروار جاودانه در آتش كمال خويش سوخت و هر بار كاملتر از اين آتش به درآمد. او هم ميخانه ما بود و هم باده ما، هم سيمرغ ما و هم كوه گران ما. بلنداي هر قله نشاني از عظمت اوست و عمق هر گرداب آيتي از كمال او. سازش خود براي هميشه شراب مستيبخش خردمندان جهان است. به راستي چرا چنين سرودهاند:
بشنو از ني چون حكايت ميكند
وز جداييها شكايت ميكند
چكيده موسيقي ايراني
داريوش پيرنياكان
فقدان استاد «كسايي» ضايعه بسيار بزرگي براي جامعه موسيقي و هنري كشور است. استاد «كسايي» از معدود استادان موسيقي ايراني هستند كه تاثيرات بسيار عميقي بر عمق موسيقي ما داشتهاند بهخصوص در زمينه نينوازي. قبل از آقاي «كسايي» ساز ني در برهههايي فراموش شده بود و نينواز حرفهاي تقريبا نداشتيم. آقاي كسايي با نواختن ني در راديو در آن برهه خاص كه مدتها ني كمتر شنيده شده بود، تمامي افكار و احساسات را متوجه موسيقي ايراني و ساز ني كردند. يك خاطرهاي از ايشان دارم. يك روز خدمتشان بودم و گفتم كه استاد نظرتان درباره نواختن ني «نايباسدالله» نوازنده دوره قاجار كه تنها صفحات اندكي از او باقي مانده، چيست؟ گفتند: «فقط اين را ميدانم كه اگر نايب زنده بود من از دست او دق ميكردم و او هم از دست من.» وقتي چرايياش را پرسيدم، گفتند: «چون نياي كه نايب زده را من نميزنم و كارهايي كه من در ني انجام دادم را نايب نميتوانست اجرا كند. براي همين از دست هم دق ميكرديم.» كه اين توصيف هم تاييد نينوازي نايباسدالله بود و هم به نوعي سخن از ابتكارات خود ايشان بر اجراي سازي كه به ظاهر هم خيلي ساده به نظر ميرسد. آقاي كسايي تاثيراتي كه بر نينوازان بعد از خودشان گذاشتند بدون اغراق و كم و كاست صددرصد است. امروزه نينوازي نداريم كه تحت سيطره نينوازي «كسايي» نباشد.
اين جايگاه والا و بالايي كه ايشان در موسيقي ما داشت و دارد و خواهد داشت را باز با بازگوكردن خاطرهاي ديگر تكميل ميكنم. يك روز در سال 56 در خدمت استاد «علياكبرخان شهنازي» بودم كه آقاي «حسين عمومي» كه ايشان هم نينواز اصفهاني بودند هم آمدند تا براي تدريس در دانشكده هنرهاي زيبا از استاد «شهنازي» تاييد بگيرند. آقاي كسايي ايشان را فرستاده بود پيش آقاي شهنازي و گفته بودند كه خودشان آقاي عمومي را تاييد ميكنند و اگر استاد «شهنازي» هم تاييدشان كنند، ميتوانند در دانشگاه تهران تدريس كنند.
آقاي شهنازي هم گفتند كه: «خبر دارم آقاي كسايي شما را تاييد كردهاند و وقتي تاييد ايشان هست، ما ديگر روي حرف ايشان حرف نميزنيم.» با اينكه «كسايي» هم از نظر سلسله مراتب موسيقايي و هم از نظر سني فرزند استاد شهنازي محسوب ميشد ولي بايد ديد كه همان زمان او چه جايگاهي داشته كه آقاي شهنازي با آن عظمت، تاييد «كسايي» برايشان كافي بود. همانجا بود كه جايگاه موسيقايي ايشان بر من مسجل شد. آقاي كسايي و آقاي جليل شهناز به گفته مرحوم «پايور» چكيده موسيقي ايراني و عصاره آن هستند. واقعا پريروز نيم ساعت بعد از فوت ايشان كه از درگذشتشان خبردار شدم پر از بهت و اندوه شدم و باز هم تاكيد ميكنم كه فقدان ايشان ضايعه بزرگي براي هنر ايرانزمين است. خداوند روحشان را قرين رحمت بدارد. اگرچه به نظرم كسايي نمرده است، چون وقتي آثار ايشان ماندگار هستند، پس يعني خودشان هم جاودانند.
گمان مبريم «كسايي» ديگر نيست
كيوان ساكت
اي كسايي، ارجمند هنرمندان، گمان مبر كه نيستي. آناني نيستند كه هنر والاي تو را درك نكردند. بزرگمرد چه بسيار از تو آموختم و چه بسيار اشك شوق از ديدگانم جاري ساختي. مرتبه والاي تو بزرگمرد را، آن زمان بيشتر دريافتم كه از سر بزرگي مرا لايق مهر خود دانستي و مُهر تاييد بر پيشاني هنرم زدي. در ماتم تو من نه، كه ايران در سوگ است. موسيقي ايران پدر خويش را از دست داد. دردا و دريغا... وا حسرتا...
ساز «ني» اعتبار كنونياش را مديون استاد فقيد «حسن كسايي» است. صداي ني كسايي آنچنان غني و سرشار از مفاهيم پر رمز و راز موسيقي بود كه هر شنوندهاي را مفتون خويش ميساخت. «ني» كسايي چكيدهاي است از موسيقي بزرگاني نظير استاد «ابوالحسن صبا» كه صبا خود مجموعهاي است از موسيقي اصيل ايران. استاد كسايي در محضر چنين بزرگمردي پرورش يافته بود و نه تنها خداوندگار بيبديل «نينوازي» بود بلكه با آواز و سهتار هم به نيكي آشنا بود. خط، خوش مينوشت و گنجينهاي از شعر و ادب پارسي را در سينه داشت.
و حالا درگذشت استاد بيبديل «ني» و موسيقي ايراني، استاد «حسن كسايي» را به جامعه موسيقي ايران و جهان تسليت ميگويم. استاد حسن كسايي شخصيتي بود كه تاثير فراواني در موسيقي ايران و بهخصوص در نينوازي گذاشت. فقدان اين هنرمند گرانمايه را به ملت ايران تسليت ميگويم. او از زمره كساني بود در هنر كه هرگز جانشيني نخواهند داشت. يادش گرامي و روحش در آرامش باد.